تاریخ انتشار خبر: 24 خرداد 1396 | 18:49:18
کد خبر : 248

كيروش و فوتبال ايراني

كيروش و فوتبال ايراني محمد مالي فوتبال ايراني را فهم ندارم، همچنان كه مكتب ايراني را… يك وهم التقاطي تاريخي و ناسيوناليسم خودشيفته باستانگرا. با اين همه در نگاهي تقليل گرايانه به پديده هاي پيراموني مانند قالي و زعفران و شعر، باز هم “فوتبال ايراني” روايتي مضحك است، گرچه “تاكتيك بديع بكش زيرش سلطان علي […]

كيروش و فوتبال ايراني
محمد مالي

فوتبال ايراني را فهم ندارم، همچنان كه مكتب ايراني را… يك وهم التقاطي تاريخي و ناسيوناليسم خودشيفته باستانگرا. با اين همه در نگاهي تقليل گرايانه به پديده هاي پيراموني مانند قالي و زعفران و شعر، باز هم “فوتبال ايراني” روايتي مضحك است، گرچه “تاكتيك بديع بكش زيرش سلطان علي پروين”، “اتوبان هاي يك طرفه عبدالعلي چنگيز”، “سبيل هاي تراشيده كريم باقري بين دو نيمه”، “مچ بندهاي سبز علي كريمي”، “ثبت نام ناصر حجازي در انتخابات رياست جمهوري”، “كروات هاي رنگارنگ حسين كلاني”، “فروشگاه هاي زنجيره اي ورزشي علي دايي”، “رستوران داري قلعه نوعي و منصوريان و عابدزاده”، “حاشيه هاي ناتمام ناصر محمدخاني”، “شب هاي دعاي پيش از بازي مايلي كهن” و “دريبل ١٤ نفر توسط ابراهيم تهامي” نزديك ترين تعريف ها به پديده نامانوس فوتبال ايراني به شمار مي روند.
درست تر آن است كه صنعت- هنر؛ ورزش گروهي فوتبال و حتي واليبال را پديده هايي انساني بدانيم و جهان وطن.
پديده هايي ايراني كه حالا با جادوي دو گانه مربيان مولفي چون “ولاسكو” و “كيروش”، راهي تا قله هاي جهاني ندارد.
اما چرا جامعه ديرپاي ايراني در تجربه كرد موفقيت هاي گروهي جهاني در ابتداي راه است.
تكرار مي كنم، تجربه هاي شكست همگرايي جمعي در جامعه ايراني كم نيست. هزاران سال حاكميت پدرسالاري توتاليتر، درون يكان يكان، مردمان اين سرزمين استبداد زده، پادشاهي كوچك اما جاه طلب تراشيده است. زنهار كه نزول اجلال اين روح تماميت خواه فردزده، گربه ايراني را در كار گروهي و تيمي ناكام و در عوض به يك قهرمان تنهاي تنها مبدل ساخته است. مدال هاي رنگارنگ كشتي، وزنه برداري و ورزش هاي رزمي؛ نمود عملي اين نظريه در عرصه ورزش قهرماني است شايد.
حال آن كه بستر هر جامعه، محل تمرين آموزه هاي جمعي و شكل گيري كاربست هاي اجتماعي است، چرا كه تا مشاركت سياسي، حقوق شهروندي، به رسميت شناسانده شدن حق راي، قانونمداري و رفع تبعيض و برقراري عدالت به عنوان ارزش هاي راستين و ميثاق ملي نهادينه نشود نمي توان به پاگيري و رشد همگرايي همبسته اجتماعي در كالبد توده ها اميدوار بود. هر چند تجدد عامرانه و استعمار ملوكانه و تفرعن ظل السلطانه، به صورت موردي مي توانند با تطميع و تهديد و يا آموزش سخت و دستوري، نظم پذيري گروهي را بازتوليد نمايند، اما اين فعاليت جمعي شاهانه چه باك اگر بگوييم؛ بي دوام، موردي و مكانيكي است.
وقوع مردمسالاري و پرواز مرغ دموكراسي در آسمان ايران زمين در پساانقلاب ٥٧، توده ها را با مفهوم بنيادين “مشاركت” در تعيين سرنوشت و تصميم سازي جمعي آشنا كرد.
حالا در چهل سال بعد، مي توان اميدوار بود، نهادينه سازي مفهوم حركت گروهي در سپهر سياسي جامعه ايراني راه خود را به ديگر عرصه ها چون فرهنگ، ورزش و اقتصاد بگشايد و اين اما يك جهش تمدني به شمار مي رود و در تاريخ اين سامان يك تحول تمام قد اجتماعي است.
ديگر تنها “غم جمعي” و “مويه گروهي” و “آيين هاي عزاي ملي” نداريم، شادمانه هايي پي مي آيد كه حاصل جمع درخشش هاي جمعي و گروهي ايراني است و تو گويي اين شگفتانه محصول تغيير رويكرد “يك نفر براي همه” به “همه براي يك نفر، يك هدف و يك تيم” است. رويكردي كه اسطوره زدا و قهرمان گريز اما در عين حال قهرمان پرور است. در اين رويكرد تازه اگر قطره قطره خون ناب “امير كبير” بر آوردگاه “حمام فين” چكيد، دست كم زير تابوت او “مردمان” خواهند رفت و امير كبير زمان فقط و تنها با مشايعت همسر و فرزندي و غلامي و در سكوت محضي، رخ به دامان خاك نخواهد كشيد و بالاتر اين كه “سنت” او بر جاي مي ماند، اگر نگوييم امير كبيرها ديگر به فين نمي روند.
به فوتبال ايراني بازگرديم…
كيروش انسان خارق العاده اي نيست، او مجد يك هويت تاريخي را ديد و بازخواست.
او مانند بي شمار انسان ها؛ به زمرد و الماس علاقمند است و هنوز با دوستاني كه در “موزامبيك” يافته، دست در كار صنعت جواهر دارد، تنها وجه تمايز او با ديگران، تلاش و اراده اي است كه براي استخراج زمرد و الماس از دل كوه ها صرف مي كند، و حالا هشت سال است كه معدن استعداد فوتبال ايران در معرض دست هاي اين كارگر بين المللي است.
كيروش يك زمردشناس ديرين است، “زمردهاي ايراني” حاصل دسترنج او در ويترين جهاني مي درخشند. او اما زمردهايش را نمي فروشد! اين را از دستبند سه رنگي كه هميشه همراه دارد، از مشت هاي گره كرده اي كه روانه رقباي ايران مي كند و از برق چشمانش وقتي ايران به پيروزي مي رسد مي توان فهميد، كيروش يك انسان استثنايي نيست، او تنها يك كارگر معدن است، معدن فوتبال ايران… فوتبال ايراني.