به گزارش خبرگزاری زاگرس نشینان؛ سید مجید حسینی نژاد فعال سیاسی-اجتماعی در یادداشتی باعنوان: برای شهید روزعلی قربانی گل اشکم شبی وا میشد ای کاش همه دردم مداوا میشد ای کاش به هر کس قسمتی دادی خدایا! شهادت قسمت ما میشد ای کاش خوشا آنان که جانان میشناسند طریق عشق و ایمان میشناسند بسی گفتیم […]
به گزارش خبرگزاری زاگرس نشینان؛ سید مجید حسینی نژاد فعال سیاسی-اجتماعی در یادداشتی باعنوان: برای شهید روزعلی قربانی
گل اشکم شبی وا میشد ای کاش
همه دردم مداوا میشد ای کاش
به هر کس قسمتی دادی خدایا!
شهادت قسمت ما میشد ای کاش
خوشا آنان که جانان میشناسند
طریق عشق و ایمان میشناسند
بسی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان میشناسند.
روزعلی قربانی را از سال۱۳۶۶ می شناسم. زمانی که در امور تربیتی هفتکل پناهگاه هنرمندان بود. وجود هنرمندی مثل او کافی بود تا خط چلیپای محمد سالاری و نقاشی های زیبای کیانوش قربانی بر تابلوهای درخشان آنجا خودنمایی کند.
اولین بار یک جلد دیوان حافظ تذهیب کاری از ایشان گرفتم و شرح برخی غزل های حافظ را آموختم.
زیرلب زمزمه میکرد:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها ….
و بعد :
صبا به لطف بگو ان غزال رعنا را
که سر به کوه و بیابان تو داده ای مارا …
او عارف مسلک بود. شریعت و طریقت او حال و هوایی دیگر داشت.
خدا را در شعر مولانا و جاذبه ی شمس تبریزی برای ما معنا میکرد.
عاشق شهیدان بود و رزمندگانی که به مرخصی می امدند اغلب سری به امورتربیتی میزدند با همان چفیه های خاک آلود و لباس هایی به رنگ نیلوفران خاکی… و پلاک هایی آویزان بر گردن …
پلاک هایی که سرنوشتی نامعلوم داشتند . پلاک هایی به زلالی اروند و بهمن شیر و به سرخی غروب شفق آلوده ی شلمچه و فکه و مجنون …اما روح و جان همه آنها جنگلی سرسبز و پرطراوت بود.
همین مصاحبت ها بعدها آتشی به جان روزعلی انداخت که کسی را یارای خاموشی اش نبود. او رسالتی بر دوش گرفت که زندگی را رها کند و زندگی نامه های شهیدان را بنویسد.
علت عاشق ز علت ها جداست
عشق اسطرلاب اسرار خداست
چه آرشیوی داشت.
آلبوم هایی پر از عکس و خاطرات ترک خورده آدم های دهه ۶۰ و ۷۰. هر کسی می توانست دستکم یک تصویر از خودش را در گالری عکس های روزعلی قربانی پیدا کند. گویی شعبه ی دیگری ازعکاسی دانشور بود.!!روزعلی پناه کودکان مستضعف بود. چه بسیار کودکانی که سرمای زمستان آن سالها را با کاپشن های سیلور نشان امور تربیتی به بهار رساندند و چکمه های گل آلودشان ، آیینه ای بود که صداقت و دلسوزی او را منعکس می کردند.
من اندکی خوشنویسی را در محضر ایشان آموختم . هنوز پژواک صدای قلم نی شوشتری او بر صفحه ی سپید دفتر به گوشم آشناست که می نوشت:
حافظ اسرار الهی کس نمی داند خموشاز که می پرسی که دور روزگاران را چه شد؟
روزعلی قربانی با شهادت تا کهکشان ها رفت زیرا می دانست با زندگی راه چندان دوری نمیتوان رفت.
هر چه بود خودش بود. بدون ذره ای ریا ، معتقد بود و پای آرمانش می ایستاد . بعدها هر کدام از ما به مسیری رفتیم اما حکایت استاد و شاگردی همچنان باقی بود.
روزعلی برای نسل من که همیشه جوینده بودیم کتاب بود و عشق بود و هنر بود و هر چه بود خوبی بود.
یادش گرامی باد.