به گزارش خبرگزاری زاگرس نشینان؛محمد شریفی طنزپرداز و حکایت نویس خوزستانی در یادداشتی باعنوان:کیوان لطفی و رونمایی از: كتاب” قدرت سخنوري”در اهواز 🔹الف:کیوانی که من می شناسم.. چهارسال(۱۳۸۵-۱۳۸۱) با کیوان لطفی در یک سازمان عریض و طویل فرهنگی در یک اتاق، در کنار هم و با کمک هم دنبال طرحی نو در راستای تحولی جدید […]
به گزارش خبرگزاری زاگرس نشینان؛محمد شریفی طنزپرداز و حکایت نویس خوزستانی در یادداشتی باعنوان:کیوان لطفی و رونمایی از: كتاب” قدرت سخنوري”در اهواز
🔹الف:کیوانی که من می شناسم..
چهارسال(۱۳۸۵-۱۳۸۱) با کیوان لطفی در یک سازمان عریض و طویل فرهنگی در یک اتاق، در کنار هم و با کمک هم دنبال طرحی نو در راستای تحولی جدید و تاثیرگذار در نظام روابط عمومی ادارات می گشتیم،که شرح پرداختن به آنها در این مجال و مقال نمی گنجد، اما ذکر یک مورد چون مربوط به لطفی است خالی از لطف نیست که آن را بدانید۔
یادم می آید در راستای طرح روابط عمومی کارآمد، پیشنهاد انتشار منظم یک نشریه را دادم، روی اسمش گیر کرده بودیم، کیوان “فرامهر” را برای اسم نشریه پیشنهاد داد، من و مجتبی احمدی قبول کردیم، فرامهر را در هفت هزار نسخه به صورت رنگی در قطع روزنامه در ۸ صفحه چاپ و منتشر می کردیم،خودمان هم باورمان نمی شد که نشریه مان آنهم در حد وسیع مورد استقبال سراسر مدارس استان خوزستان قرار بگیرد، سیل عظیم بازخوردها، انتقادات و پیشنهادات سازنده معلمان از حد و اندازه گذشته بود، در مقابل رسالت و تعهد ما دست اندرکاران و ملابنویس ها هم صد چندان شد، نزدیک به ۶۰ شماره منتشر شد.
با رفتن مردی با عبای شکلاتی و آمدن دولت بهار،نشریه فرامهر هم مثل خیلی چیزهای دیگر به محاق ابدی رفت و جمع ما هم از هم پاشید۔ و طرح مان در راستای روابط عمومی کارآمد باد هوا شد۔
اون موقع ها که با کیوان همکار بودم، وی علاوه بر فعالیت در روابط عمومی اداره کل،شب ها با رادیو و تلویزیون مرکز خوزستان برنامه هنری داشت، هر وقت که برنامه ای اجرا می کرد، صبح روز بعدش، در محل کار، کیوان فیلم برنانه را برای خودش بازتکرار می کرد و دنبال نکات ضعف و قوت آن می گشت، گاهی با هم در حین مرور فیلم روی تک تک واژه ها و دیالوگ ها بحث می کردیم، خوبی کار این بود که کیوان کاملا انتقاد پذیر و بی ادعا بود، همیشه دنبال اصلاح و تصحیح درست و منطقی بود،برای همین هم دورنمای کیوان را رو به تکامل و تعالی و پیشرفت ارزیابی می کردم۔کیوان اهل کتاب بود و مطالعه،اون وقتها لیسانس زبان اینگلیسی داشت و بیشتر کتابهایی که می خواند به زبان انگلیسی بود و در اوقات فراغت عبارات و یادداشت های زیبایی از کتابخوانی هایش را برای ما به بحث می گذاشت، که این خود کمک شایانی به من می کرد، من به روزنامه نگاری مشغول بودم و بیشتر روزنامه و مجله می خواندم۔ نکته های کیوان در انتخاب سوژه کمک زیادی به من می کرد، از همه ی اینها که بگذریم، کیوان انسانی بود اخلاق گرا، ساده و بی آلایش ،سراسر وجودش احساس بود و عاطفه، گرم بود و صمیمی و در عین حال صریح و رُک، باشیوه های محافظه کاری و زیرآب زنی که متاسفانه در ادارات مرسوم بود به شدت واکنش نشان می داد،در همین راستا برای زدودن عاداتی از این دست گاهی دست به ابتکاراتی شایان می زد، اما دوام نیاورد و رفت۔بعد از رفتن از اداره در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه علامه طباطبایی تهران پذیرفته شد و تا مقطع دکترا در همان رشته در دانشگاه علامه ادامه داد۔ بعدش به عنوان مدرس در بعضی دانشگاهها به تدریس در رشته های روابط عمومی و روزنامه نگاری پرداخت۔تحصیل در دانشگاه بین من و کیوان فاصله انداخت ،کرونا وضع را بدتر کرد،بدجوری بیتاب شده بودم، ترجیحا به بازنشستگی تن دادم، تا بدور از هیاهو بیشتر کتاب بخوانم و اگر ذوقی دمیدن گرفت حکایتی ز جان و دل بنویسم،این اواخر ارتباط من و کیوان خلاصه شد به این که گاهی نوشته های یکدیگر را برای خودمان از طریق واتساپ به اشتراک بگذاریم، همین و بس۔۔۔
تا اینکه شنبه ۲۴ تیر ،کیوان از طریق واتساپ دعوت نامه ای برایم فرستاد که دوشنبه ۲۶ تیر از کتابش رونمایی خواهد شد، کلی تعجب کردم که چرا اینهمه دیر به من خبر داد۔نیم ساعت قبل از شروع مراسم، دوست ادیب و بزرگوارم مجید حسینی نژاد درب منزل آمد تا بازهم چون همیشه جور من را بکشد، سید حمید حسینی هم به جمعمان اضافه شد، دنبال متاع مناسبی می گشتیم که بازهم سید مجید در انتخاب گره گشا شد۔ به تالار مهتاب آمدیم ، جمعیت آنقدر شلوغ بود که خیلی ها سرپا ایستاند و خیلی ها در لابی ها سرگردان، بیرون از تالار کیارش چندتا صندلی پیدا کرد،و ما را در یک گوشه دنج و نسبتاً خنک نشاند۔ سیروس ممبینی، سردبیر مجله ی ادبی سیامشق هم رسید، دلم هوای حسین علیخانی را کرد که سید حمید زحمتش را کشید و جمع ما جمع شد، یک فنجان قهوه تلخ مهمان شدیم که متاسفانه به علت بی مبالاتی در حین سرکشیدن قهوه دو قطره روی پیراهن سفیدی که به تن داشتم ریخته شد و بخش شرقی پیراهن من پیسه پلنگی شد،ای لعنت به شانس که همیشه از ناحیه شرق من را ضربه فنی می کند و عبرت هم نمی شود۔خلاصه حسابی گند زدم ، تنها راه باقی مانده این بود که محفل را ترک بکنم، اما اصلا دلم نمی آمد که کیوان را به بهانه بیرون زدن دُم خروس از لای پیراهنم او را تنها بگذارم،بازهم سید مجید مثل رابین هود به فریادم رسید۔ کُت خودش را درآورد و به من داد تا آن را بپوشم و دم خروس را با این سیاست و تدبیر لاپوشانی کردم ، کُت سید اول از همه برای من خیلی تنگ بود و با شلوار من ست نمی شد۔ من سابقه کُت پوشی اصلا نداشتم،طبع من خدایی خودش گرم و خشک است،توی چله زمستان ُُُشُرشُر عرق می کنم ، حالا شما در نظر بگیرید توی برج تیر ،دمای ۵۰ درجه، جمعیت شلوغ و سیستم تهویه معیوب و کُت تنگ هم بپوشی۔۔۔ خودتان حدس بزنید بر من چه گذشت؟اما بخاطر کیوان لطفی ترجیح دادم بخش بدتری از خاطرات خانه اموات با اعمال شاقه به خودم تحمیل بکنم، با اینکه همه چیز بر من سخت می گذشت، سعی می کردم با لبخندهای مصنوعی همه چیز را عادی نشان بدهم، سیروس نازنین که متوجه اوضاع و احوال رقت بار من شده بود،پیشنهاد داد که کت را در بیارم، روی دست چپم قرار بدهم، با چسباندن کُت به پیراهن لکه پیسه پلنگی قهوه را از دید انظار پنهان کنم، همین کار را کردم و خوشبختانه خوب هم نتیجه داد۔ از حاشیه ها بگذریم و برویم سراغ اصل مطلب۔۔۔که حاوی مطالب مهمتری است۔
ب: نیم نگاهی به کتاب : قدرت سخنوری
شامگاه دو شنبه ۲۶تیر ۱۴۰۲ كتاب “قدرت سخنوري” با ترجمه دکتر كيوان لطفي با حضور جمع زیادی از نویسندگان، اهالی فرهنگ و رسانه و دوستداران این هنرمند خوش ذوق خوزستانی در تالاب مهتاب اهواز رونمايي شد.”قدرت سخنوري” اثر ارزشمند «آشيم نو واك» نویسنده آمریکایی آلمانی تبار است با موضوع ارتباطات اجتماعی که این کتاب در ایالات متحده آمریکا به زبان اینگلیسی برای نخستین بار به زیور چاپ آراسته شد۔سابقه ای که از خلاقیت ها و انتخاب های كيوان لطفي در ذهن داشتم،احتمال می دادم باید کتابی درخور و شایسته باشد، چند ساعتی با آن ور رفتم ،اجمالی آن را مرور کردم، به هوش و ذوق کیوان لطفی درودها فرستادم، که انگشت اشاره اش به سمت و سوی یکی از اساسی ترین نیازهای حوزه ارتباطات اجتماعی نشانه رفته است۔ لطفی مفاهیم ارتباطات اجتماعی را خوب درک می کند، آنهم به دو دلیل، اول اینکه دو دهه در رادیو و تلویزیون مرکز خوزستان در حوزه بیان و سخنوری صدها برنامه اجرا کرده است و تجربیات عملی ارزشمندی با خود به همراه دارد،دوم اینکه، ایشان فارغ التحصیل رشته ارتباطات اجتماعی در مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا از دانشگاه علامه طباطبایی تهران است و به عبارتی از دانش و تخصص آکادمیک نیز برخوردر است،تجربیات تدریس لطفی در چند دانشگاه در رشته های روابط عمومی و روزنامه نگاری وی را مصمم ساخت که یک اثر مرجع و متناسب با دانش های جدید از خود به یادگار بگذارد،بعد از سالها تلاش و جستجو کتاب قدرت سخنوری را به عنوان یک نیاز اساسی در حوزه ارتباطات اجتماعی تشخیص داد و با جد و جهد و وسواس زایدالوصفی مصمم به ترجمه این اثر فاخر و ارزشمند شد۔علاوه بر موارد مطروحه بالا این را هم اضافه نمایم، پشتکار،حافظه قوی، امانتداری،مطالعات عمیق ایشان در حوزه زبان و ادبیات فارسی خودآگاه و یا ناخودآگاه بر ترجمه این کتاب تاثیر مثبت داشته است،کیوان در انتخاب واژگان، پیوستگی مطالب،در نهایت شیوایی و سادگی یک اثر ماندگار به یادگار گذاشت،گویی تجربیات محمد قاضی و نجف دریابندری در امر ترجمه، همه یکجا به کیوان لطفی منتقل شده اند، من که با خواندن این کتاب خیلی لذت بردم ،کتاب قدرت سخنوری با ترجمه کیوان لطفی در ۲۳۶ صفحه شامل سه بخش:الف: هنر مهارت، ب:هنر ارتباط، ج:هنر سياليت همچنین این کتاب شامل ۱۴ زیر بخش است که توسط انتشارات خط تیره در قطع وزیری به چاپ رسید۔اگر عمر باقی ماند سعی می کنم نقدی بر آن کتاب بنویسم۔
و سلام