رومن گیرشمنRoman Ghirshman (اکتبر ۱۸۹۵ ـ سپتامبر ۱۹۷۹) باستانشناس فرانسوی بود. در خارکف اکراین در خانوادهای یهودی به دنیا آمد. به سال ۱۹۱۷ به سبب علاقه اش به باستانشناسی به پاریس نقل مکان کرد تا تحصیلاتش را در رشته باستانشناسی و زبانهای باستانی ادامه دهد، او در دانشگاه سوربن، مدرسه تحصیلات عالیه و مدرسه عالیه […]
رومن گیرشمنRoman Ghirshman (اکتبر ۱۸۹۵ ـ سپتامبر ۱۹۷۹)
باستانشناس فرانسوی بود.
در خارکف اکراین در خانوادهای یهودی به دنیا آمد. به سال ۱۹۱۷ به سبب علاقه اش به باستانشناسی به پاریس نقل مکان کرد تا تحصیلاتش را در رشته باستانشناسی و زبانهای باستانی ادامه دهد، او در دانشگاه سوربن، مدرسه تحصیلات عالیه و مدرسه عالیه لوور به تحصیل پرداخت و در سال ۱۹۳۰ به عنوان اولین کار تجربی، همراه با یک هیئت باستانشناسی فرانسوی به عراق رفت.
اما از آن جا که بیشتر به آثار باستانی ایران علاقهمند بود، در سال های بعد، در راس هیئتی، همراه با همسرش-تانیا گیرشمن به ایران آمد و به حفاری هایی در تپه گیان نهاوند، لرستان، اسدآباد، تپه سیلک، بگرام، بیشاپور و شوش پرداخت.
وی در ۱۹۴۹ سفری به کوههای سختگذر بختیاری کرد و برای نخستین بار در ایران موفق به کشف غاری شد که براساس قراین و شواهد، مسکن انسانهای عصر نوسنگی بوده است؛ غار “پبده” واقع در تنگه پابده در منطقه لالی که او آثاری از انسان ۱۷ هزار سال پیش را در آن یافت. پبده یا پبدنی، قبل از آن به سبب نامگذاری سازندی زمین شناسی به همین نام (پابده) به دایره لغات فنی و زمین شناسی نفت راه یافته بود.
وی علاوه بر مطالعات گسترده در چغازنبیل، گروه کاوش در جزیره خارگ، ایوان کرخه، و آثار پارتها در مسجد سلیمان خوزستان را هم سرپرستی کرد و بالاخره در سرزمین نفت و در کنار غرش دکل های حفاری که باقیمانده نفت را در اعماق چند هزار پایی می جستند، حفاری های اکتشافی خود را آغاز کرد، در مسجدسلیمان و در معبدی که بردنشانده اش می خوانند و او در تجسم ذهنی اش نمای کامل ویرانه را بازسازی کرده بود، چیزی ورای باور بومیان یافت؛ گیرشمن بردنشانده را از “اسلاف” تخت جمشید بر می شمرد، و براین باور بود که این معبدسنگی پرستشگاهی برای مهر و ناهید بوده است در دورهٔ پارتیان (اشکانی).
باید دید حدود نیم قرن پس از پیدایش نفت، آیا باستان شناس فرانسوی در پی کشفی مهم تر از نفت بود تا این بار فرانسوی ها نیز از قبل “میسلیمان” به نوایی برساند و یا در پی ارضای نیازهای معنوی خود برای پی بردن به ماهیت زندگی انسان در قرون پارینه بوده است؟!
او در پی هرچه بود، اما حضورش در ایران یک خاصیت مهم داشت و آن اینکه مجموعه تحقیقات و آثارش تا حدودی ما را متوجه گنجینه های ارزشمند تاریخی مان کرد؛ آثاری که بی تردید ادامه حفاری در آنها ارزشی کمتر از مزایای حفاری نفت ندارد.
با این اوصاف، از آنجا که در مشرق زمین بویژه در کشور های نفت خیز، کمتر به حفظ میراث گذشته اهتمام می ورزند، تلاش او حداقل تاکنون چندان تاثیری در توسعه باستانشناسی و حفاظت از آثار و رونق گردشگری در مناطق نفتی نشده است.
به هر روی در آرشیو تصاویر صنعت نفت چندین عکس از گیرشمن در حال بارگیری سنگ ها و ستون ها و تندیس های پیدا شده در “سر مسجد” و بردنشانده موجود است. اینکه یافته های او آن زمان به کدام مقصد بارگیری می شد، من بی اطلاعم. اما یک نکته روشن است و آن اینکه اگر امروزه موزه های پرطمطراق مغرب زمین به آثار شگفت آور هنرمندان شرقی آراسته است، مدیون کوشش حیرت آور این قبیل افراد در کشورهای دیگر است! کاری که ما در وطن مالوف خود حاضر به انجام و تحمل سختی های آن نیستیم.
باشد که مشاهده گنجینه هایی که از دل خرابه های خاور خارج و به مامن باختر برده شده،حداقل برای بیننده خارجی نشانه ای باشد بر پیشگامی ایران در تمدن بشری و برای ما نیز زنگ خطری باشد برای پایان دادن به بی مبالاتی صاحبان اصلی این آثار و بی توجهی به حفظ مواریث فرهنگی.
این اشاره را بدان سبب آوردم تا مگر محققی خوش ذوق به صرافت کنکاشی پیرامون تاثیر متقابل اکتشاف نفت و باستان شناسی بیفتد؛ رابطه این دو مقوله البته تا حدودی روشن است اما نیاز به یک تحقیق توسیعی دارد که نشان دهد در آستانه و حین کشف نفت چه بخشی از آثار باستانی ما پدیدار شده چه بخشی حفظ و کدام بخش به خارج از کشور منتقل گردیده است و اصلا رابطه ای میان پیدایش نفت و فعالیت های باستانشناسی در حوزه زاگرس وجود دارد یا خیر.
یقینا اسناد و مدارکی نیز در این زمینه در آرشیو صنعت نفت موجود است که مشاهده آنها خالی از لطف و فایده نیست؛ بخصوص اکنون که تب موزه داری در ایران و هم در صنعت نفت بالا گرفته و نشانه های خوبی از حفظ و حراست از آثار تاریخی به چشم می خورد.
علمدار متولی