تاریخ انتشار خبر: 20 شهریور 1403 | 14:57:04
کد خبر : 15867
یادداشتی از محمد کیانوش راد:

گرگ ها و گرازها

به گزارش خبرگزاری زاگرس نشینان؛داستان گرگ ها و‌گرازها نویسنده اثر : محمد کیانوش راد قسمت : چهاردهم اسماعیل در کشتی نشسته است . هاج و‌ واج ‌در امواج خروشان و کشتی رویایی با بادبانی پر از رنگ‌های درهم . کشتی نزدیک روستای چُنیبه خود را درآغوش کارون انداخت . میلِ دریا بی تابش کرده است […]

به گزارش خبرگزاری زاگرس نشینان؛داستان گرگ ها و‌گرازها

نویسنده اثر : محمد کیانوش راد

قسمت : چهاردهم

اسماعیل در کشتی نشسته است . هاج و‌ واج ‌در امواج خروشان و کشتی رویایی با بادبانی پر از رنگ‌های درهم . کشتی نزدیک روستای چُنیبه خود را درآغوش کارون انداخت . میلِ دریا بی تابش کرده است . ولی راهی به دریا نمی برد.

کشتی در تالاب به‌گل نشسته است. تالابی بی رمق، با نیزارهای شکسته و پرندگانی چند مرده بر آب . اسماعیل در تالاب گرفتار شده است، اما از دور مزرعه نیشکر را می نگرد.

گرگ ها و گرازها در مزرعه با هم یکی شده به‌توافق رسیده اند‌. با علامت گرگی، گرازها به کارگرانِ نی بُر حمله می کنند ‌. گرگ ها از جبهه راست و گرازها از جبهه چپ بر نیزارهای سوخته در آتش می تازند‌.

دود سیاه نفس‌ ها را بند‌ آورده ، آسمان سیاه‌، آب تیره ، نی ها شکسته و‌ اسماعیل در کنار جویی خشکیده ، زخم خورده و بی حال بر زمین افتاده است.

صدای قچ قچ دندان گراز ها و خشِ خِش عبورِ تند و سراسیمه آنها در نیزار ، نی برها را به وحشت انداخته است.

هیبتی عجیب دارند . همچون نقش ِ دیوارنگاره های عهد باستان در شوش و هفت تپه . گرگ ها و گرازها سری انسانی و تنی حیوانی و‌صدایشان جیغ و داد و ناله هایی چون آدمی دارند .کارگران فریاد می زنند :

فرار کنید فرارکنید‌. جلوی گرازها نایستید .یکی گفت :

گرگ ها هم از سوی راست حمله‌ور شده اند ، آنها را‌چه کنیم؟ دیگری گفت :

همه کنار هم باشیم پشت در پشت هم. با داس و چوب های نی از خودمان دفاع می کنیم .

اسماعیل با صدایی بلندتر از بقیه فریاد زد:

فریاد بزنید . صدایمان را بلند‌ کنیم . گرگ ها و‌گرازها از سر و صدای زیاد می ترسند و فرار می کنند. کمی بعد، این بار گرگ ها در پی گرازها می دوند . شکار بچه ی گراز، طعمه لذیذی برای گرگ های گرسنه است.

اسماعیل کنار جوی با آبی کم رمق ، از حال رفته است. نی های بریده در هم پیچیده‌، کنارش افتاده اند.

اسماعیل به سوی دیگر می نگرد، گرگ ها به جان هم افتاده اند.

اسماعیل را‌ چه شده است ؟ خواب می بیند؟ تشنگی و گرسنگی امانش را بریده ؟ خیالاتی شده است ؟ گرمازده و هذیان‌گو شده است ؟

این همه تصویر و تخیل از کجا و چگونه به سراغ اسماعیل آمده است ؟ همه چیز را می بیند. بلند می شود، دوباره بر زمین می افتد.

گروهی به سوی اسماعیل آمد‌ند. دست و پایش را گرفته ، او را می برند به کجا؟ نمی داند. دراتاقی تنگ، تاریک و تنها خود را می بیند.

آقای کارمند را همه می شناسند . خیلی ها احتیاط کرده و به شکلی از او‌ دوری می کنند.

طالب گفت : اسماعیل این یارو آدم باهوش و زرنگیه . آدم خیلی عجیبه ، رفیقم هست اما یه جورایی ازش می ترسم .

یادمه مرحوم‌رمضون بهم‌می گفت : اسماعیل از کسی که از خدا نمی ترسه بترس.

اون که اصلا خدایی رو قبول نداره که بخواد ازش بترسه. خدای اون فقط قدرت و‌پوله همین .

طالب این‌جور آدم ها به هیچکس رحم نمی کنند ، حتی به زن و بچه خودشون . لازم شد اونا رو هم برای قدرت و پول معامله می کنند.

شعار این آدما اینه : پول داشته باش و خدایی کن‌

به من‌می گفت : باور می کنی اولش پولِ کرایه ی رفتن به اهواز رو نداشتم؟ دیپلم هم زورکی گرفتم ، الان‌دانشجوی دکترا هستم . چند سال دیگه هم توی مجلس منو می بینی. باور می کنی می گفت چند فرماندار و مدیرکل رو هم من سر کار گذاشته باشم ؟

حواست باشه . آدم ها بد نیستن. یواش یواش بد می شن.

والله منتظرم یه کاری برام بکنه ، اسماعیل درسته من مثل تو نیستم . اما هرچی باشه منم پسر یوسفم . خودم هم ازش خوشم نمیاد. کارم رو راه بندازه دیگه کاری به کارش ندارم.

طالب دنیا مثل سایه است، ازش دور بشی دنبالت میاد ، دنبالش باشی هیچوقت به اون نمی رسی. این رو رمضون بارها بهم می گفت .

چند روز پیش صدای بوق ماشین رو که شنیدم . دم در رفتم . تعارفش کرد گفت :

نه کار دارم باید برم . آقای ٰب ‌ٰ رو‌می فرستم پیشت، کارش رو‌ راه بنداز بهش گیر نده ، از بچه های خودمونه.

آخه مهندس …

آخه نداره. هر جور می تونی درستش کن . راستی طالب کی وقته شکاره ؟

تو که همیشه در حال شکاری. اگر بخوای الان هم وقت ِ خوبیه.

این بار یه شکار خاص می خوام . ببین طالب یه‌دوستی دارم توی کار عتیقه جات و چیزهای قدیمیه . می گه توی تپه های شوش و هفت تپه بعضی وقتا چوپونا یه چیزایی پیدا می کنن . می گه خیلی قیمت دارن.

آره ولی تحویل میراث می دن .

رئیس میراث مصاحبه کرده و‌می گه : پول کاوش و نگهداری اشیاء باستانی رو‌ پر موزه ندارن . دوستم می گه : اگه کسی بخره بهتر نگهداری می شه و به نفع کشور هم هست . اگه چیزی شنیدی خبرم کن .‌

حتما

پس شکار کی شد ؟ ‌یه تفنگ گامو مدل ایکس هم خریدم . با یه تیر گراز رو از پا میندازه .

گراز ؟

آره گراز عالیه مگه نشنیدی ؟ کباب بچه گراز حرف نداره .نمی دونی چه گوشت لذیذی داره. خارجی ها توی جشن هاشون گوشتِ گراز می خورن . محشره.

گوشتش که حرامه . جلو اسماعیل و آقام یه بار نگی . مردم بفهمن که دیگه واویلاست .

مگه قراره فریاد بزنیم .اصلا کی گفت گراز ؟ برای شکارپرنده میریم.

آره همین رو می گیم.

پس قرارمون‌ جمعه بعدی .

باشه می ریم بیشه ی دز سمت چغازنبیل.

ادامه دارد…