تاریخ انتشار خبر: 23 فروردین 1399 | 16:34:01
کد خبر : 8719
یادداشتی ازمحمدشریفی(طنزپردازوحکایت نویس)

چون کنگر خشک دَمِ باد در این دایره سرگردانیم…

به گزارش خبرگزاری زاگرس نشینان؛محمد شریفی طنزپردازوحکایت نویس دریادداشتی باعنوان:چون کنگر خشک دَمِ باد در این دایره سرگردانیم… مثلِ کنگر خشک دَم باد که با هر تک نسیمی از باد شمال می شود از بوته جدا، نرم نرمک می چرخد در هوا و با کم شدن قدرت باد می شود نقش زمین…می شکند کنگر خشک […]

به گزارش خبرگزاری زاگرس نشینان؛محمد شریفی طنزپردازوحکایت نویس دریادداشتی باعنوان:چون کنگر خشک دَمِ باد در این دایره سرگردانیم…

مثلِ کنگر خشک دَم باد که با هر تک نسیمی از باد شمال می شود از بوته جدا، نرم نرمک می چرخد در هوا و با کم شدن قدرت باد می شود نقش زمین…می شکند کنگر خشک و تکه هایش در
کوچه باغ های انار زیر پای رهگذران محو خیال می شود.

کپر باران خورده ی کودکیم با بویِ رب انار ته گرفته ی گل عنبر هنوز دست نخورده باقی مانده است.

دلم بد جوری گرفته است، حالم مثل حال براتعلی که تنباکو تمام می کرد برج زهر مار می شد ،ناخوش است، آسمان آبی نیست،نیلگون نیست، ابری نیست. ستاره ها از آسمان دل کندند و مهتاب هم دلبری نمی کند. غباری آسمان را گرفت تا همه ی شادی کودکان به یغما برود. من در آین فضای سرتاسر کرونایی غریبانه و بیگانه با تنهایی خویش چرخی زدم ، سرخابی گلهای انار، بوی کاج،رقص شاخ برگ های سپیدار بلند، بوی گل پونه های باغ خالو بهرام،رفتم وسط رودخانه و سلیمان را در آن حوالی دیدم که چند بوته ی کنگر خشک دم باد را به آب می داد. چقدر غمگینم، چقدر سر گردان.کاش می شد بپرم باز روی جدول آب محمد بیک در وسط آبادی؟…..