تاریخ انتشار خبر: 15 آذر 1399 | 07:15:51
کد خبر : 9558
یادداشتی از حسین علیخانی:

هویت و اقتدار ملی در تنور تفرقه و موضع گیری های جناحی می سوزد

به گزارش خبرگزاری زاگرس نشینان؛حسین علیخانی فعال سیاسی-اجتماعی در یادداشتی باعنوان:هویت و اقتدار ملی در تنور تفرقه و موضع گیری های جناحی می سوزد  برخی میگویند اقتصاد؛ پاشنه آشیلِ قدرت ملی است؛ برخی هم میگویند هویت ملی؛ مهمترین مولفه  قدرت اجتماعی و خیلی ها هم میدانند که هویت ملی؛ با چه عناصری تبدیل  به قدرت […]

به گزارش خبرگزاری زاگرس نشینان؛حسین علیخانی فعال سیاسی-اجتماعی در یادداشتی باعنوان:هویت و اقتدار ملی در تنور تفرقه و موضع گیری های جناحی می سوزد

 برخی میگویند اقتصاد؛ پاشنه آشیلِ قدرت ملی است؛ برخی هم میگویند هویت ملی؛ مهمترین مولفه  قدرت اجتماعی و خیلی ها هم میدانند که هویت ملی؛ با چه عناصری تبدیل  به قدرت میشود اما مدام  برآتش تفرقه و موضعگیریهای جناحی میدمند تا تنور تفرقه را بنفع دشمن گرم نگه دارند و البته؛ بسیاری از سیاستمداران و جامعه شناسان هم  بر نقش  برجسته تقویت هویت ملی و افزایش عزت نفس ملی؛بنیادی ترین اصل قدرت یابی و اقتدارافزایی  با حمایتهای حکومتی و فرهنگ عمومی  میگویند تا اعتلای قدرت ملی را افزایش دهند. برخی هم می گویند: اقتصاد ؛مولفه  بنیادین تقویت قدرت ملی در جهان پیچیده کنونی است که این یکی هم  پاشنه آشیل اصلی کشور است؛ اما نمی دانیم چرا این همه تمرکز بر تجهیزات نظامی دفاعی  را  به تنهایی؛ قدرت کشور معرفی می کنیم؟ یا چرا برخی جناحها  برای نشان دادن قدرت جناح خویش؛ مدام جناح رقیب را  با  بداخلاقی هتک می کنند و ساز تفرقه کوک میکنند و نمی دانند که  با بررسی پارامترهای قدرت دهنده شکوفایی اقتصاد، تولید ملی و صادرات صنعتی غیر نفتی که از مهمترین دلایل قدرت کشور است؛ تا زمانیکه احیا نشود؛ هیچ جناح و ابزاری  بتنهایی؛ قدرت  نام  ندارند  لذا  بهتر است همراه  با سیاستمداران توانا در عرصه های دیپلماسی و تعامل هوشمندانه  با دنیا و توانمندسازی کشور  با علم و شناخت فناوری های روز دنیا و حمایت  مردم همراه  شویم و گاهی از خود  بپرسیم در کدامیک از مولفه های قدرت؛ قدرتمندیم و اصلا کدامیک از این عناصر را داریم که گاهی دانسته  یا  نادانسته  بر نادانی خویش اصرار داریم؟ 

شایان ذکر است که: ایران بغیر از دفاع از مردم و صیانت از کشور در حوزه دیپلماسی و تعامل  با دنیا؛ در حوزه های مدرن تجهیزات دفاعی و موشکی و نیروی انسانی شجاع و کارآمد؛بدنبال افزایش  مولفه های قدرت در حوزه های علمی و اقتصادی است؛ اما آیا در اقتصاد دولتی ، وابسته  به نفت با سرانه تولید و صادرات در حد صفر  یا دراقتصاد غیر نفتی با ضعف سیستمی تا چه میزانی در اعتماد افزایی حکومت و ملت موفق بوده ایم؟ در اخلاق سیاسی و اجتماعی یا در اخلاق فرهنگی و دینی؟ درفرهنگسازی عمومی  یا در دفع فساد؟ در فحاشی های جدید جناحی و دشمن شاد کن و هتک حرمت کارگزارانِ  نظام یا تمرکز  بر دشمنان درجه یک نظام؟ آیا وقت آن نرسیده در جهت منافع  ملی و نه جناحی و  برای بهبود شرایط کشور  باز هم با  تغییر دیدگاه  در همه حوزه ها ؛بالاخص؛ اقتصادی و تغییر ات بهینه در نهاد حاکمیت و حضور و نفوذ حکومت و مردم در پوشش نهادهای مدنی وسازمانهای اقتصادی غیردولتی تجدید نظر نماییم؟ نگارنده معتقد است صهیونیزم بین الملل و امریکایی ها؛ نظریات اندیشکده های امنیتی خویش را عملیاتی میکنند چیزی که جای خالی آن در کشور تقریبا مشهود است  حالا ترور امثال دانشمند هسته ای؛شهید؛  فخری زاده؛ را  باید در اندیشه های شیطانی آنها و قدرت اعمالِ  فشار و تحریمهای سخت؛  با نظریه تهاجم غیرسخت و مشابه سازی پایین تر از آستانه جنگ  آنها ببینیم اما چون امریکاییها و اذناب منطقه ای و عمله های وطنی؛ سیاستی بدون حمله نظامی را دنبال میکنند لذا با پرهیز از درگیری مستقیم ؛ به ترور و خرابکاری و ضربات نقطه ای در نقاط حساس کشور دست می زنند و ترور برای آنها در حوزه جنگهای نامتقارن طراحی میشود و البته اگر پاسخی درخور دریافت نکنند  بی شک  به گستاخی هایشان ادامه خواهند داد  لذا  باید با هوشمندی و بدور از هیجانات کاذب افراطیون به پاسخی هوشمندانه اندیشید  نتیجه اینکه سیاستمداران و سیاستگذاران عمومی آگاه ؛ توانمندی های نظامی  بازدارنده ؛کارآفرینان عرصه های اقتصادی؛ علم و آگاهی  با محوریت رشد رفاهی مردم ؛ مهمترین  نشان قدرت کشور می شوند در صورتیکه  ملتی  با جمعیتِ  فهیمِ  بیشتر، تمرکز بر صیانت از ایران ،ایجاد دولت توانمندتر  با حاکمیت ملی منسجم‌تر داشته باشیم و ریشه‌های قدرت ملی در توانایی کشور و مسلط شدن  بر بخش‌های مهم اقتصاد مقاومتی و سپس اقتصاد جهانی را ارتقا دهیم  و  بپذیریم که  هرگونه اظهارنظري افراطی  به دوگانه سازيِ  ميان قدرت ديپلماسي و قدرت نظامي منجر میشود و تضعيف هر دو وجه قدرت ایران را فراهم میکنند. اما چرا  الان هم نمیخواهیم  بپذیریم که آنچه کشور را  بسمت سقوط کشانده  برخی دعواهای جناحی و سیاسی تندروهایی است که مثلا: بجای ۳۰۰ هزار رای   با ۳۰۰۰ رای  به مجلس آمده اند و  طلبکار خدا هم هستند و در سایر قوا هم  بدین منوال. اتفاقا همین دعوای  برجام که  همه بر نعش بی روحش  نشسته اند شاید يك ديپلماسي بازدارنده در حوزه امنیت و  پیش برنده در امور اعتبار افزایی کشور بود  و هيچ  تعارضي با  قوي بودن ايران از حيث قدرت نظامي نداشته و ندارد  لذا مسلح شدن در علم ؛ توان اقتصادي و نظامي و قدرت هاي نرم رسانه يي و فرهنگي و انسجام اجتماعي کشور را  بجای هتک مسولان نظام  در  برهه سخت فعلی که وحدت ملی مورد نیاز کشور است ارجح بدانیم  و  بیشتر بفکر اقتصاد و تأمین معیشت مردم وآگاه باشیم که درسیاست نمیتوان‌ مثلا:  پشت میز مذاکره  نشست درحالیکه از اقتصاد پویایی برخوردار نیستیم و  بجای تمرکز  بر ظرفیتهای داخلی و فعالسازی صنایع خویش؛ مدام؛ مفسده آفرینی میکنیم. همچنین در حوزه “قدرت هوشمند”باید بتوانیم؛  ترکیبی از قدرت نرم و سخت را  مکمل هم  کنیم ؛تااز مهمترین ابر بحرانهای کنونی کشور مانند: فقر و فساد و  بیکاری و نحوه شناسایی بد  وزارت رفاه و تقسیم  یارانه ها بجای هدایت در تولید وعدم وفاق روشنفکران در خصوص حل بسیاری از بحرانها  یا سیاست‌های اقتصادی و فرهنگی که  نابرابریها را نشانه رفته وتحرک اجتماعی درشرایط کرونا را به حداقل رسانده رهاگردیم  البته برخی میپرسند: نمونه دیگر از نابرابریهای اجتماعی در دوران  رکود؛ تخصیص قسمتی از بودجه کشور  بسوی نهادهایی است که میتوانستند در قالب  یک نهاد  به فعالیت فرهنگی و دینی همت بگمارند و برخی نهادهای همسو و تکنفره هم ادغام شوند  نه اینکه در این شرایط سخت؛ هرکدام بودجه ای  برای اقدامهای کم اثر خویش  بگیرند ؛هر چند برخی تندروهای راستگرا و چپگرا  خودشان  فعالان سازمان‌ های غیردولتی رفاهی و تصمیم سازانی هستند که معمولا منافع خودشان را تامین می کنند.

حالا هی بگردیم  بدنبال حل مشکلات جامعه؟ …نکته مهم دیگر قانون گریزی و  فساد اداری  ضد فرهنگی و نهادینه شده در همه  قوا و مردم است که  با فقر و بیکاری، اعتیاد، افزایش نزاع‌ها، فساد اداری،انواع تبعیض‌ها و نابرابری‌ها و موضوعاتی دیگر  ‌بعنوان چالش‌ها در زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی، بحران آب، مسائل جدی محیط زیستی و آلودگیهای مطرح شده و همه به‌عنوان ابرچالش‌ و جلوه‌ای از نظام حکمرانی  بد را معرفی مینماید که تبعات جبران‌ناپذیری هم  به ‌دنبال داشته و دارد و البته  نحوه مدیریت یا بحران مدیریت هم  یکی از مهمترین عواملش  بوده است. 

نمونه اش خطاهای راهبردی  برخی مسولان ارشد نظام  یا در بخشهایی مانند: حوزه آبفای اهواز است که مثلا : پس از دریافت وام یکصد ملیون دلاری از بانک جهانی  و میلیاردها تومان اعتبار دولتی و  پول مردم ؛ کلکتورها و لوله های اصلی انتقال فاضلاب را  در غرب اهواز ایجاد کردند اما تصفیه خانه ای ایجاد  نکردند و در شرق اهواز هم تصفیه خانه ی مدرنی ایجاد کردند اما کلکتورها  و لوله های انتقال فاضلاب را ایجاد نکردند  تا مردم در دریای نادانی آنها غرقِ فاضلاب گردند ؛ حالا بهتر درک میکنیم که در  بین اینهمه دکتر و مهندس آرسن لوپن؛ چه اتفاقاتی مثل ماجراهای  پت و مت  رخ داده است در صورتیکه چالش‌های قرن بیست یکم مانند : چالش آلودگی آب‌وهوا، افزایش ارتباطات جهانی و مدارا، تغیر در تعریف  نیازهای فردی و اجتماعی اولی تر از درگیریهای تام و جری  بازیهای  جناح ها و احزاب نیمه جان و مسولان ناکارآمد شناخته شده است و خطاهای راهبردی مدیران ارشد نظام یا مدیران سطح پایین تر با این همه حیف و میل مثل حوزه آبفای اهواز دیگر جایی برای تحلیل ندارد لذا بیشتر بفکر هویت و اقتدار ملی و قدرت ایران؛ یعنی مردم باشیم.