تاریخ انتشار خبر: 28 اردیبهشت 1398 | 11:21:22
کد خبر : 5149
یادداشتی ازمحمدشریفی(طنزپردازوحکایت نویس)

نشریات زرد و فغان آی دزد ،آی دزد!!!

زاگرس نشینان-چندی پیش، مطلبی از یک قلم به مزد حرفه ای، چالاک و تلکه بگیری هفت خط در مدح فلان مدیر در فضای مجازی می خواندم.چون سابقه و اصل و اصالت نویسنده را می شناختم و انتظاری به غیر از چاپلوسی از ایشان نداشتم ، نه تعجب کردم و نه ناراحت شدم.تازه کلی هم خندیدم،جناب […]

زاگرس نشینان-چندی پیش، مطلبی از یک قلم به مزد
حرفه ای، چالاک و تلکه بگیری هفت خط در مدح فلان مدیر در فضای مجازی می خواندم.چون سابقه و اصل و اصالت نویسنده را می شناختم و انتظاری به غیر از چاپلوسی از ایشان نداشتم ، نه تعجب کردم و نه ناراحت شدم.تازه کلی هم خندیدم،جناب
تملق نامه نویس موصوف با مقدماتی سخیف و ضعیف خودش را آب و آتش کرده بود که به هر طریق ممکن اثبات بکند مدیر مدح شده نماد مظلومیت !!! است و منتقدان ایشان عموما قلم به مزد و زردنویس و نوکر استکبار جهانی هستند.خلاصه آن جفنگ نامه را تا آخر خواندم و کلی هم خندیدم و از ته دل می گفتم،لعنت به پدر درغگو ، لعنت به پدر قلم به مزد و مرگ بر استکبار جهانی….

حکایت:

“در پند و لطیفه”نقل است :که بزرگی بود در بخارا که مجرد می
زیست.گفتندش:چرا سنت خدا بجا نمی آوری؟گفت:زنی می خواهم که اگر از من عیبی دید پرده دری نکند .گفتند :فلان خاندان به اصالت معروفند .به نزد ایشان رفت خواستگاری کرد و قبول کردند .گفت :اگر دزدی کنم گفتند : آن را مخفی نگاه داریم .گفت:اگر خدای ناکرده خونی کنم ؟گفتند اسرارت را نگاه می داریم.
گفت :اگر زن دیگری گیرم چه؟گفتند:زود از اینجا برو که تحمل این یکی را نخواهیم داشت. رو به یاران کرد و گفت :به خون ناحق و دزدی رضایت دارند و به حکم خدا نه….
حالا حکایت زردنویسان ما،مثل دزدان اصلی طوری آی دزد !!!، آی دزد!!! می کنند که انگار دزدی کار مالباخته بوده است….مثل آن مرد بخارایی که هرگز زن نگرفت ،بعضی مواقع دلم می خواهد همه ی قلم ، خودکار و
خودنویس های عالم را جمع بکنم و از آنها پُشته و مناره بسازم،بعدش را شما حدس بزنید….