زاگرس نشینان- چنان گفتند و گفتیم و نوشتیم و شرح گل های پرپر شده در میان آتش و دود و آهن پاره ی ابوطیاره هایی که در محور مواصلاتی اهواز به باغملک ، ایذه به اصفهان را به تصور و تصویر کشانیده ایم، بدان امید که شاید مسئولان بی درد به رحم و ترحم آیند […]
زاگرس نشینان- چنان گفتند و گفتیم و نوشتیم و شرح گل های پرپر شده در میان آتش و دود و آهن پاره ی ابوطیاره هایی که در محور مواصلاتی اهواز به باغملک ، ایذه به اصفهان را به تصور و تصویر کشانیده ایم، بدان امید که شاید مسئولان بی درد به رحم و ترحم آیند و چاره ی کار نمایند.
اما افسوس که خیل این فریادها بجایی نرسید…تنها چیز باقی مانده برای من آی دریغا و تاسف است.لذا ضمن ابراز همدری و اظهار تاسف و تاثر شدید به خیل عظیم جان باخته های جاده ی مرگ، خصوصا خانواده های امیری و ایل جلیل جانکی و زنگنه، دست به دعا ببریم و بگوییم بار خدایا به تو پناه می بریم و از تو مدد می طلبیم و خودت به فریادمان برس و به مسئولان ما گوش شنوا و تعهد و مسئولیت پذیری عطا فرما و تاسف بارتر از همه این است که سکاندار راه و ترابری استان در دستان یکی از بچه های همان دیار بلا دیده است، فاجعه و تصادف روی تصادف را همان همولایتی ما می بیند و می شنود اما دریغ و درد که خاطر مبارکش را به این امورات مشغول نمی کند و در صدد چاره بر نمی آید.
اما همان همولایتی در خلوت چنان با نماینده های بی درد خوش و بش می کند که انگار نه انگار فرزندان دیاریش در میان آهن پاره ها در آتش و دود جزغاله می شوند و غریبانه می دهند جان ….
این غم و درد و پرپر شدن عزیزانمان را کجای دلمان بگذاریم که ما هم مرد در قلعه داریم اما گوشش بدهکار نیست….
یکم مهر ۹٨
محمد شریفی