به گزارش خبرگزاری زاگرس نشینان؛محمدشریفی حکایت نویس و طنزپرداز خوزستانی در یادداشتی باعنوان:شما بگویید، چه خاکی بسر کنیم… به این ضرب المثل بختیاری توجه بفرمایید : “… نه حق داریم به ییلاق برویم و نه حق داریم در گرمسیربمانیم ، عجالتا بفرمایید ، چه خاکی بسرمان بریزیم…؟ قبل از ورود به اصل ماجرا،می طلبد که […]
به گزارش خبرگزاری زاگرس نشینان؛محمدشریفی حکایت نویس و طنزپرداز خوزستانی در یادداشتی باعنوان:شما بگویید، چه خاکی بسر کنیم…
به این ضرب المثل بختیاری توجه بفرمایید :
“… نه حق داریم به ییلاق برویم و نه حق داریم در گرمسیربمانیم ، عجالتا بفرمایید ، چه خاکی بسرمان بریزیم…؟
قبل از ورود به اصل ماجرا،می طلبد که بر ضرب المثل …”نه حق دارید به ییلاق بروید و نه حق دارید در گرمسیر اطراق کنید” شرحی به اختصار بنگارم ،حکایت از آنجا آغاز شد که یکی از خوانین مناطق بختیاری نشین در اواخردوره سلطنت ناصرالدین شاه قاجار حکم عجیب و غریبی صادر کرد که مایه ی تعجب و تاثر و تاسف مردمان آن دیار در آن زمان و حتی برای من نگارنده در این دیار و این زمان گشته و هنوز هم در عجبم ،گویند:فلان خان بختیاری بر یکی از طوایف ابوابجمعی ایل خود سخت غضب بگرفت و فرمانی به این مضمون صادر و بر کاغذی ممهور و مکتوب بنمود، که طایفه ی فلان از رفتن به ییلاق و ماندن در قشلاق منع می گردند،طایفه ی مذبور و مغضوب بی اطلاع و غافل از حکم صادره با گله و رمه و حشم مطابق روال سنوات سابق از گرمسیر به طرف سرحد و سردسیربه راه افتادند، خبر به گوش خان رسید که طایفه ی مغضوب اقدام به کوچ کردند، خان به شدت برآشفت و این حرکت را به منزله تمرد و سرپیچی تلقی نمودند و در راستای منکوب و سرکوب طایفه ی فوق الذکر و به منظور درس عبرت برای سایرین ،فوجی از جنگاوران و سواران پارکاب خویش را جهت گوشمالی به منطقه ی مذبور اعزام نمودند تا حساب کار دست طایفه ی مذکور بیاید که یک من ماست چقدر کره دارد؟
سواران و تفنگ چیان خان با شدت و حدت بر حسب دستور مقتضی در اولین اقدام تمام راهها و گردنه ها را بستند و ایلیاتی های بی نوا و بی پناه را به محاصره کامل درآوردند، مهتران و ریش سفیدان طایفه در کمال بهت و ناباوری سبب را جویا شدند، سردسته ی تفنگچیان خان گفت: خان امر فرمودند:از این ساعت شما یاغی و طاغی قلمداد می گردید و رفتن به ییلاق و ماندن در قشلاق برای این طایفه قدغن اعلام می گردد،فی الحال در محاصره کامل قرار دارید ،به همین نحو در حالت اطراق می مانید تا خان به رحم بیاید و اگر هم به رحم نیامد به همین منوال می مانید تا علف زیر پایتان سبز بشود…..!!!
مرحوم میرزا محمد که مهتر و ریش سفید آن قوم بود، خطاب به سردسته ی تفنگچیان خان گفت: با این توصیف، نه حق رفتن به ییلاق داریم و نه حق برگشتن به گرمسیر!؟ خالو جان، کوچ تحمل توقف ندارد، اگر فقط نصف روزی در محاصره ی شما بمانیم همه ی گوسفندهایمان از گرسنگی و تشنگی تلف می شوند،با این اوصاف و این حکم شما بفرمایید ما چه خاکی بسر بکنیم؟ سردسته ی تفنگچیان که در برابر حرف حساب ریش سفیدان قوم کم آورده بود، گفت; فعلا همینجا که اطراق کرده اید بمانید تا شرح ماوقع را به استحضار خان برسانم شاید فرجی حاصل شد.هنوز گفتگو به سرانجام نرسیده بود که سواری با گرد و خاک سررسید و گفت : خان را آستاره زد(قضای ناگهانی)و حالش زار و نزار است ، میرزا شفیع مباشر خان گفتند ، بگذارید خالوها به سرحد بروند ، تا به برکت این صواب، خدا به خان رحم بکند و عمر دوباره بدهد ، بعد از سکوتی ممتد سواران به سمت خیمه و خرگاه خان حرکت کردند و میرزا محمد به طایفه فرمان داد که به جانب سرحد حرکت بکنند.
این ضرب المثل در بعضی از مناطق بختیاری کاربردهای بیشمار دارد.