زاگرس نشینان؛مطابق اسناد ، قباله ها و یک سری بنچاق ها ، سرزمین و مآوای طوایف کایدان، ابوالعباس و قلعه تل بوده است که در روزگار ایلخان بزرگ بختیاری محمدتقی خان کیان ارثی چهارلنگ به عنوان مباشر و سواره نظام و تفنگ چی مشغول بودند ، در ماجرای لشکرکشی میرزا منوچهر خان معتمدالسلطنه علیه محمدتقی […]
زاگرس نشینان؛مطابق اسناد ، قباله ها و یک سری بنچاق ها ، سرزمین و مآوای طوایف کایدان، ابوالعباس و قلعه تل بوده است که در روزگار ایلخان بزرگ بختیاری محمدتقی خان کیان ارثی چهارلنگ به عنوان مباشر و سواره نظام و تفنگ چی مشغول بودند ، در ماجرای لشکرکشی میرزا منوچهر خان معتمدالسلطنه علیه محمدتقی خان چهارلنگ ، طوایف کایدان در کنار ایلیات دیناران ، سهونی ، مکوند ، کهیش ، حموله ، ممبینی ، زنگنه، جانکی ، شیرالی ، آل خورشیدی ، شیخ ، برون ، بهمئی ، سروستانی و بلواسی دشت به رشادت های بی نظیر زدند، در سال ۱۲۹۱ هجری قمری در ماجرای به حبس کشانیدن محمدتقی خان در قلعه سلاسل شوشتر ، جوانان دلیر کایدان برای رهانیدن خان با تنی چند از کهنه سربازان سایر ایلیات دست به شبیخون بزرگ برای فتح سلاسل زدند ، بسیاری از همراهان و برادران خان را نجات دادند اما در نجات محمدتقی خان ناکام ماندند ، با سقوط محمد تقی خان و روی کار آمدن علی رضا خان ، طوایف کایدان مثل طوایف افشار و سهونی دیگر به قلعه تل و ابوالعباس برنگشتند و در گوشه و کنار ایران پراکنده شدند ، بخشی از طایفه ی ما در عقیلی مآوا گزیدند. من خاطرات لیارد را بارها خواندم و گریستم و این حس در من شدت گرفت که به سرزمین نیاکانم برورم و خاطرات رفته در خاک را در ذهنم تداعی و ترسیم کنم ، از دوست نازنینم محمد شریفی پژوهشگر تاریخ خواستم که در این سفر همراهی ام کند و ایشان استقبال کردند، چهارشنبه ۲۶ تیر ماه ۹۷ سفر به دیار منگشت را شروع کردم . برای دانستن گذشته سرشار از شکوه و عظمت و چشم اندازهای چشم نواز منگشت نیازی،نیست به سالیان دور سفر کنید. من خود که چهار دهه ونیم عمر دارم بچشم خود دیدم؛ دیدم که بر فرار قلل بلند منگشت برف های سفید نشسته و کنار بـــَرد سرآویزش زندگی به بهترین شکل ممکن جریان داشته و دارد و هر رهگذری را به رقص و هل هله وامیدارد و انسان را تا سرحد بی نهایت مشعوف می کند ! من با چشمان خود دیدم که گله های گوسفند و رمه های بز با هی هی چوپان ها و ریتم زیبای زنگوله ها از گردنه گندمکار با خوردن آب سرد از دامنه ی کوههای با صلابت و سرسبز با غرور و سرمستی پای بر زمین می زدند و بر زمین منت می گذاشتند!! من در گندمکار شیهیه اسب خداکرم خان ایزدپناه که به جنگ تمام قد با رضاه شاه پرداخت را با تمام اعماق در وجودم باسازی می کردم ، محمد شریفی دوست تاریخ نگارم وجب به وجب قلل را تشریح می کرد که چه حوادث بزرگی در طی،قرون متمادی در این طبیعت زیبا. رقم خورده است من با چشمان خود دیدم که جنگل پر پشت بلوط و کلخنگ و کیکم و بادام در مورتل و مهولی با دهها چشمه سار زلال بهشت گمشده را به رخ می کشانید. وزش نسیم های کوه و دره بوی خوش بهشت را چنان به مشامم می کشانید که دچار نوعی سرمستی زایدالوصف می شدم . بعد از گذر از سیروک، برآفتاب، تنگ برف اسبید و آبشارهای سه قلو سفید چنان به وجد آمدم که از شرح توصیف آن دچار درماندگی شدم ، نمی دانم چطور و چگونه فواره آبشارها و لطافت های دلنشین و نوازشگر صحنه های با شکوه را بازگو کنم .گذر این آبشارها رودخانه دائمی ابوالعباس تشکیل می دهد. در ادامه وارد روستای گردشگری مال آقا ، و از آنجا با اتومبیل وارد قلعه شدیم ، بر فراز قلعه رفتیم و محمد شریفی با تسلط وافی و کافی شرح ماجراهای محمد تقی خان را بازگو می کرد ، با گرمی و حرارت تام تمام چنان می گفت که من محمدتقی خان و جلال و جبروتش را در وجودم حس می کردم و گاهی از چشمانم اشک سرازیر می شد.قلعه تل را پشت سرگذاشتیم و به ابوالعباس سرزمین انارستان و برنج چمپا آمدیم ، دیاری که پنج هزار سال قدمت تاریخی دارد از کاروانسرا گرفته تا معبد میترائیسم و قلعه و دژ آب و رودخانه ، باغ و سرسبزی.
بوی برنج چمپای ابوالعباس مشامم را نوازش داد. شب را در ابوالعباس سپری کردیم و عصر به اهواز برگشتیم و به گرما و شرجی و دود هورالعظیم با بوی گاومیش های سوخته سلامی دوباره کردیم .