تاریخ انتشار خبر: 14 دی 1400 | 23:42:50
کد خبر : 11692
یادداشتی از صادق یزدی:

 سفرنامه مشهد مقدس

به گزارش خبرگزاری زاگرس نشینان؛صادق یزدی کارشناس ارشدمدیریت در یادداشتی باعنوان: سفرنامه مشهد مقدس قسمت اول:رفت ‌ از ساعت ۳ الی ۴بعداز ظهر کم کم مسافرین عزیز ومدعوین گرامی پیدایشان می شد، هرکدام با ساک وچمدان ورختخواب مسافرتی ووسایل شخصی ، همراه خانواده خود از نقاط مختلف شهر آمده بودند، از یک روز قبل از […]

به گزارش خبرگزاری زاگرس نشینان؛صادق یزدی کارشناس ارشدمدیریت در یادداشتی باعنوان: سفرنامه مشهد مقدس

قسمت اول:رفت

از ساعت ۳ الی ۴بعداز ظهر کم کم مسافرین عزیز ومدعوین گرامی پیدایشان می شد، هرکدام با ساک وچمدان ورختخواب مسافرتی ووسایل شخصی ، همراه خانواده خود از نقاط مختلف شهر آمده بودند، از یک روز قبل از حرکت، چه شوروحال و بروبیایی درخانه ماپیدا می شد ،آنانی که از شهرستانها یا روستای اطراف می آمدند ،روز قبل وآنانی که راهشان به خانه ما نزدیکتر بود ودرواقع درمسجدسلیمان زندگی می کردند ، روز حرکت، وحداکثرتاساعت ۱۴ به جمع ما می پیوستند، پدرم در مسجدسلیمان محله، کلگه پشت خوابگاه پرستاران(نرس هاستل)منزل ویلایی نسبتا بزرگی داشت ومهمتراز آن دل بزرگ صاحبخانه بود که پذیرای مهمانان می شد.

مادر با مهربانی و چهره ای گشاده به استقبال مسافران می رفت، علاوه براطاقها حیاط خانه را فرش میکردیم وگاه اطاقها وحیاط برای خوابیدن مسافران ، پراز رختخواب می شد‌ مرحوم پدرم حاج حسن یزدی چندین سال راننده خط هفتکل به مسجدسلیمان وبالعکس بود (مینی بوسهای بنز۱۷نفره)وقبل از آن هم یک «پی کاب »داشت که با مرحوم حاج میرزاحسین گتوندی شریک بود و ازسال ۱۳۵۱ آخرین مینی بوسی خودرا که یک om بیست ویک نفره بود،با شراکت مرحوم حاج حسن جلودارشوشتری که مغازه لوازم یدکی در جنب گاراژمستوفی داشت،خریداری کرده بودو کم کم ودرطول زمان سهم شریک راهم خریداری نمود.

انگاری نذر داشت تابستانها حدود ۲۰روز رابرای مسافرت مشهد مقدس اختصاص دهد. روزحرکت حدودساعت ۳ توسط پدروشاگردش که معمولا یکی ازعموها بود کم کم بارمسافران درصندوق عقب وباربند ماشین جاسازی می شد وتقریبآساعت ۶ بعداز ظهر مسافران برصندلی های خود نشسته بودند وحرکت کاروان برای زیارت مرقد مطهر امام رضا (ع )باصلوات برمحمد(ص) واهلبیتش آغاز می شد.

خانواده ما معمولا پای ثابت این سفرهابود. حدود ساعت۸ونیم الی ۹شب به شهرستان دزفول یا اندیمشک می رسیدیم، ابتدا جلوی بازار توقف نیم ساعته ای برای خرید شام و مواد غذایی لازم صورت می گرفت وپس از آن برای توقف دریکی از پارکهای شهر ، چراغ راهنمای خودرویمان همراه باصدای تیک تاک آن، روشن وخاموش می شد.

طولی نمی کشید که زیراندازها پهن شده بود ورختخواب ها از باربند ماشین به پایین می آمد ،وخانمهای کاروان هرکدام به تهیه غذایی برای شام مبادرت می کردند،در اندک زمانی ، نیمرو،املت یاغذای گرم دیگری ویاغذای حاضری وآب جوش وچای، مصفای سفره آن شب می شد ، کم کم خانواده ها باهم آشنا می شدند وجلسات دورهمی و گپ و گفتی صمیمانه شروع میشد و بدلیل خستگی راه کم کم ،خواب شامگاهی، چشمان مسافران را نوازش می داد، صبح پس از ادای نماز وصرف صبحانه ، وگاه بدون صرف صبحانه، وسایل جمع آوری وبه صندوق عقب وباربند ماشین منتقل می شد وباسوارشدن همه مسافران روز دوم سفر آغاز می گردید.

حال جو،کمی صمیمی تر شده بود وخانواده ها هرکدام از فرزندان ،شغل ودرآمدخود گرفته تا اهلبیت وطایفه وفامیلشان صحبت می کردند، چندساعتی نمی گذشت که باعبوراز ایستگاه حسینیه، ملاوی، معمولان وتنگ فنی با جاده پرپیچ وخم ،باریک و سربالاییهایش که نفس ماشین رامی گرفت، به شهرستان پل دخترمی رسیدیم وآنجابرای ماخوزستانیها که در گرمای تابستان بودیم ،هوای خوب ومطبوعی داشت، پارک ورودی شهر با آن شیر سنگییش برای مابچه ها همیشه خاطره انگیزبود.

درطول مسیر، به هر منطقه ای که می رسیدیم پدرم یا یکی از همراهان درباره آن صحبت می کرد ،درپل زال چند سنگ چین را نشان می داد ومی گفت اینها راهزنانی بودند که دراین منطقه راه رابر مسافران می بستند، وقتی خبر به حکومت مرکزی رسید دستورداد آنهارا دستگیر و وارونه سنگ چین کنند، پل دختر جریان علاقه پسری به دختری در آنسوی رود بود که عشق وعلاقه باعث ساخت آن پل شده بود،در گردنه های استان مرکزی ونزدیک شهرستان اراک مرد کوری بود، که ماشین ما توقف می کرد وهدایای مسافران به ایشان داده می شد.

گاه صبحانه رادریکی از کافه های بین راهی می خوردیم ،خوب یادم هست که دریکی از این سفرها که من بسیار کوچک بودم ،در ایستگاه حسینیه دریکی ازکافه هابرای صبحانه اتراق کردیم ،من برای آب بازی به کنارحوض بزرگی که وسط کافه بود، رفتم ،که پایم لغزید ودرون حوض افتادم ،واگریکی از مسافران که دایی پدرم بنام مرحوم مشهدی نظرروشنی نبود ،درآن حوض غرق شده بودم.

معمولا رانندگی تا وقت نهارونماز ظهر ادامه داشت ،به هرشهری که می رسیدم درمحلی که مکان مناسبی برای طهارت و نماز وخوردن غذا واستراحت پیدامی شد، توقف می کردیم،وسپس به راه خود ادامه می دادیم ، یکسال یکی از مسافران بنام مرحوم نوری حیدری از شهرستام هفتکل به همراه خانواده ،با ما بود که کمک پدرم رانندگی قسمتی از مسیررابه عهده می گرفت.

پدرم معمولا نمی توانست از تنقلات بین راه چشم پوشی کند وبعد از چند ساعتی رانندگی برای خریدن تخمه وپسته وانجیر وغیره توقف می کرد ، واز انجیر استهبان تاپسته تازه دامغان بهرهمند می شدیم.

کم کم وبا غروب خورشید،به منزلگاه شبانه می رسیدیم، برنامه تهیه غذا و استراحت و پذیرایی همانند شب اول تکرار می شد معمولاً پدرم برنامه را طوری تنظیم می‌کرد که یک شب در قم ( حرم حضرت معصومه س) و یا در تهران (حرم حضرت عبدالعظیم حسنی،) اسکان داشته باشیم، پس از عبوراز شهرهای قم و تهران، مسیر گرمسار را در پیش گرفته و با عبور از سمنان و گرمسار ودامغان شبی را در شاهرود یا نیشابور و یا سبزوار سکونت داشتیم.

درنزدیکی شاهرود به بسطام که مرقد بایزید بسطامی یکی از عرفای بزرگ بود، می رفتیم و در آنجا از زیارتگاه امامزاده محمد بن جعفرکه فرزند امام جعفرصادق( ع) وعموی امام رضاع بود زیارت می کردیم .

دشتهای وسیع وکوههای اطراف همراه باسرسبزی وگاه شن وماسه و بیابانهای عریض وطویل وتونلهای مسیر برای همه جالب ودیدنی بود ،گاه کسی می گفت:عجب کشور بزرگ وپهناوری داریم ،کسی مرتب صلوات می فرستاد ، درتونلهای گاهی بچه ها از کنارپنجره فریادمی کشیدند ،وبوقهای شاهینی یا پرسپولیسی که دو تک بوق ویک بوق ممتدبود مسافران رابه وجد می آورد، درطول مسیر از خوزستان گرم خشک که عبورمی کردیم ،سرسبزی لرستان ،سرمای استان مرکزی،دریاچه نمک قم ،اتوبان تهران، بیابانهای سمنان وطبس،سرسبزی شاهرود ونیشابور همراه بامهربانی مردم لذت سفررادوچندان می کرد روز چهارم پس از زیارت قدمگاه امام مهربانی ها، درنزدیکی مشهد، معمولا بعداز ظهربه مشهد مقدس وارد می شدیم، گاهی بجای این مسیر،از مسیرطبس بسوی مشهدمی رفتیم. چه شور حالی و چه زمزمه هاو رازونیازهایی بود، از دور که گنبد امام رضا( ع) مشاهده می شد: همه مسافران به احترام آن امام همام به پا خواسته و دست به سینه،سر تعظیم و ارادت فرود می آوردند.

برای راحتی مسافران، پدر از قبل با یکی از مسافرخانه ها در مشهد هماهنگ می شد. نمی دانیم چگونه و یا چطور اینکاررا انجام می داد، چون امکانات مخابراتی وفضای مجازی مثل امروز مهیا نبود اما به هر حال اسکان ما بدون دغدغه صورت می گرفت و دیری نمی پایید که وسایل مسافران از ماشین خارج و هر کدام به اتاق یا جایگاه مخصوص خود منتقل می‌شد.