تاریخ انتشار خبر: 11 مرداد 1401 | 11:22:56
کد خبر : 13485
یادداشتی از صادق یزدی:

خاطراتی از روستای جارو، سرزمین پدری (توابع شهرستان هفتکل)

به گزارش خبرگزاری زاگرس نشینان ؛صادق یزدی فعال فرهنگی-سیاسی در یادداشتی باعنوان:خاطراتی از روستای جارو، سرزمین پدری (توابع شهرستان هفتکل) کل جواد برادر بزرگتر کل صفر، دلش هوای برادر می کند،از شهرستان کرمان برای پیدا کردن برادر، به نیت زیارت سیدالشهدا حضرت اباعبدالله حسین (ع) و استمداد از ایشان، پای پیاده راهی کربلا می شود […]

به گزارش خبرگزاری زاگرس نشینان ؛صادق یزدی فعال فرهنگی-سیاسی در یادداشتی باعنوان:خاطراتی از روستای جارو، سرزمین پدری
(توابع شهرستان هفتکل)

کل جواد برادر بزرگتر کل صفر، دلش هوای برادر می کند،از شهرستان کرمان برای پیدا کردن برادر، به نیت زیارت سیدالشهدا حضرت اباعبدالله حسین (ع) و استمداد از ایشان، پای پیاده راهی کربلا می شود .
مادر بزرگم مرحوم ، ننه زری برایم اینگونه تعریف کرده بود : «کل جواد گفته: درکربلا ودرزیارت امام حسین ع وبرادرش حضرت ابوالفضل العباس(س) درخواب یاحالتی شبیه خواب متوجه شدم که باید در شهری بنام مسجدسلیمان به دنبال برادر بگردم ،دربازگشت از کربلا پرسان پرسان خودرا به مسجدسلیمان رساندم ،چندروزی گشتم .

خبری ازبرادر نبود ،خسته و نا امید شده بودم و تصمیم به بازگشت به کرمان داشتم ،که نمی دانم چگونه از محله بازارصاحب الزمان (عج) کلگه(کاروانسرا) مسجدسلیمان، سر در آوردم،خسته وکوفته درب مغازه ای نشسته بودم، متوجه صحبتها دونفری که کنارم نشسته بودندشدم :
« راستی کل صفرهم گفته ،برایم قند وچای بیاورید، اورا بوس(ارواح پدرش ) ولش کن،به ماچه،قند وچای نمی بریم ».

اسم کل صفر مرا کنجکاو کرد پرسیدم که؛ این صفرکیست؟ گفتند: یک پیا(مرد) یزدی است که در به روستای ما آمده ودآنجا سکونت دارد ، فهمیدم که دارم پیدایش می کنم ونشانه ای مرابه اونزدیک می کند، به آنها گفتم اشکالی ندارد باشمابه آبادی بیایم ؟گفتند چه اشکال دارد ؛
صبح روز بعد به اتفاق آنها به طرف روستای جارو در۴۵ کیلومتری مسجدسلیمان و۱۵کیلومتری شهرستان هفتکل رفتم، ماشین عبوری مارا برسردوراهی روستا درکنارتلفنخانه شرکت نفت پیاده کرد ،
روبروی تلفنخانه ودر درف مقابل جاده ،قهوه خانه باصفایی به چشم می خورد، که چندتا از بچه ها جلوی آن کافه درحال بازی بودند ، یکی از بچه ها که حدود ۴الی ۵سال داشت بنظرم آشنا آمد نامش را پرسیدم ، گفت: حسن بعد گفت یزدی فهمیدم که پسربرادرم است، بغلش کردم و بوسیدم ، وباهم به خانه آنهارفتیم.
البته ظاهرا عباس وحسین دیگرفرزندان کل صفرهم ،آنجادرحال بازی بودندو پشت سرما آمدند.

دیدن برادربعداز سالها چه صفایی دارد ،کل صفر که متولد ۱۲۷۶ هجری شمسی بود ودر آن ایام حدود ۲۶الی ۲۷ سال سن داشت، با پیراهن سفید ،شلوار دبیت وجلیقه مشکی وکلاه دوره ای، جلوی درب خانه، ایستاده بود، این هیبت وتیپ، کل جواد را ذوق زده می کرد،او سالها پیش از یزدوکرمان مهاجرت کرده وحالا پس ازچند سال، دوری از وطن ،خود وطن جدیدی داشت وزن وفرزندان ، وخدمه وحشمه دور و بر او را گرفته بودند،
ننه زری مهربان ومیهمان نواز چندماهی پذیرای برادرشوهر می گردد، اومی گوید کل جواد درخواست بازگشت کل صفر به همراه اهل وعیالش به یزدوکرمان راداشت واز آسیاب ومغازه ها ومال واموال پدری صحبت می کرد ، کل صفرضمن تشکراز او ، می گوید ماندن در روستای جارو را ترجیح می دهد، واز مال اموال موروثی جیزی نمی خواهد، (البته ظاهرا ننه زری هم تمایلی به رفتن از جارو نداشت)

اوحالا برای خودش جزء مالکان جاروشده بود، کل صفر فرد نسبتا باسوادی بود وبا شاهنامه ومولوی خوانی آشنایی داشت ومراسمات مداحی وشبیه خوانی را در ماه محرم وصفر در روستا براه انداخته بود،
او با سوادی که داشت، راهنمای اهالی برای رتق وفتق اموراتشان شده بود، بادولتیها رفت وآمدی داشت و برای دریافت نسق های زمینهای کشاورزی، همکاری وفعالیت مؤثر داشت.
بواسطه همسرش که اصالتآ از اهالی گتوند بود، باب رفت وآمد گتوندیها به این روستا ومنطقه مکوند بازشد ،وتجارت در منطقه رونق گرفت، از جو وگندم وکاه گرفته تا نمک توسط گتوندیها خریداری می شد ، ومحصول باغات آن موقع جارو (که کدو وبادمجان وخیار وگوجه تا انجیر وانگور واناربود) توسط آنها وارد بازار صاحب الزمان (عج) مسجدسلیمان می شد وسبزی وصیفی بر سر راه ورودی روستای جارو ویا بازارشهرستان هفتکل به فروش می رسید.
خرمی وسرسبزی ورودخانه وچشمه آب شیرین جارو همیشه زبانزد مردم خاص وعام آن مناطق بود.

ننه زری فرزند راشد وراشد فرزند روشن ازاهالی گتوندبودند، که مهاجرت راشد به روستای جارو خود داستانی دارد و راوی خودرا می طلبد

بابا کل صفر باغ نیم هکتاری درکنار دراز دره داشت که تقریبا صیفی وسبزی تا انجیر وانار و رطب وخرما در آن کشت می کرد، وهمزمان قهوه خانه ای بر سر راه ورودی روستاداشت که به کمک فرزندان وبرادرخانمهایش بنام نظر واکبر روشنی مکوند، میزبان مسافران آن دوران بود.

مرحوم راشد هم دارای زمینها واملاک موروثی زیادی در گتوند بود که ننه زری ودوبرادرش آنها را مطالبه نکرده وبه عمو وپسرعموهای خود واگذار کردند.

راشد پدر ننه زری علاوه برآن در روستای جارو، یک باغ مصفی در منطقه چلگه داشت، که محصولات فراوان ،آن باغ به همراه محصولات سایر باغات روانه شهرهای اطراف می شد.
به نقل از جناب آقای امیر امیری از اهالی روستای جارو و دبیر معروف دبیرستان رودکی هفتکل در آن زمان:
کل صفر باب مراسمات روضه خوانی حضرت اباعبدالله الحسین (ع) آنهم از نوع تعزیه وشبیه خوانی را در جارو بنیان گذارد که امروزه نیز ، پس از گذشت بیش از یک قرن، دراین روستا و دردهه ی اول محرم خصوصآ روزهای تاسوعا عاشورا پابرجاست.

درمنزل پدری ماسید وارسته ای بنام سیدعلی اکبر جزایری رفت وآمد و داشت که علاوه برپیش نمازی مسجد روستا ، روضه خوانی مراسمات مختلف خصوصآ محرم وصفر رابر عهده داشت.

خداوند همه رفتگان را قرین رحمت الهی خود بفرمایند.

صادق یزدی ، کارشناس ارشد مدیریت آموزشی
۹۹/۲/۳۰