حکایت اصلی: خداوندگار حضرت مولانا، جلال الدین بلخی در مثنوی معنوی حکایت استخواندار و جانانه ای را بیان می کند که شباهت تام و تمام با بعضی از دولتمردان و جریانات و نحله های سیاسی حالیه ی اوضاع قمر در عقرب خوزستان دارد . گویند: که ،چهار مسلمان هندو بهر تقرب به درگاه بی نیاز […]
حکایت اصلی:
خداوندگار حضرت مولانا، جلال الدین بلخی در مثنوی معنوی حکایت استخواندار و جانانه ای را بیان می کند که شباهت تام و تمام با بعضی از دولتمردان و جریانات و نحله های سیاسی حالیه ی اوضاع قمر در عقرب خوزستان دارد .
گویند: که ،چهار مسلمان هندو بهر تقرب به درگاه بی نیاز حضرت باریتعالی در مسجدی به نماز ایستادند و قامت بستند .اما در اوج تقرب صدای موذن از گلدسته ها و مناره ها طنین انداز شد و چهار نمازگزار موصوف هاج واج ماندند، یکی از آنها، با آن که خود در نماز بود گفت: ای موذن بانگ کردی وقت هست….
هندوی دیگر
فی الحال به وی گفت: سخن گفتی و نمازت باطل گشت…
سومی به دومی می گوید: به او طعن نزن که نماز تو هم باطل و باطل گشت..
هندوی چهارم بادی بغبغب انداخت و فاتحانه گفت: خدا را شکر که من مثل شما سخن بر زبان نراندم.
و بدین گونه نماز هر چهار تن تباه گشت ،
دراین حکایت هر کدام از این چهار هندو نمادی هستند از انسانهایی که به عیب خود کور می باشند و به عیب دیگران بینا و آگاه…
حالا حکایت مدیران و نمایندگان و اصلاح طلبان و اعتدالیون و جماعت جمنا در استان خوزستان ، که هر کدام به نوبت آسیاب را وارونه گردانیدند و تنوره را از آب تهی و سنگ زیرین را آسفالت …. نمودند. تازه دو قورت و نیم شان هم باقی مانده و هر کدام خود را تبرئه و دیگری را محکوم می کند … اما ما هم خدایی داریم .
سلام.درود خدا بر استاد شریفی عزیز که سالیان سال معلم تاریخ بود و معلم ماند و با این قلم شیوای خود درد دل ما پابرهنگان را به زبان طنز به سمع و نظر خدایانمان مسئولین میرسانند.