تاریخ انتشار خبر: 30 اردیبهشت 1397 | 19:52:57
کد خبر : 2635
یادداشتی ازمحمدشریفی(طنزپردازوحکایت نویس)

حکایت طنز تلخ معارفه های ناکام فرمانداران از ماهشهر تا دزفول و حالا رامهرمز…

مقدمه: در این ماه رحمت و برکت با خود عهدی داشتم که تا هلال شوال قفل بر دهان زنم و از چهار دیواری بیرون نزنم و در خویش غور کنم ، به سوگ نشستن باقر رزمی عزیز ، من را سر دوراهی قرار داد و حس رفاقت غلبه کرد و خدمت ایشان رفتم ، لغو […]

مقدمه:

در این ماه رحمت و برکت با خود عهدی داشتم که تا هلال شوال قفل بر دهان زنم و از چهار دیواری بیرون نزنم و در خویش غور کنم ، به سوگ نشستن باقر رزمی عزیز ، من را سر دوراهی قرار داد و حس رفاقت غلبه کرد و خدمت ایشان رفتم ، لغو ناگهانی معارفه ی سرپرست جدید فرماندار رامهرمز اسباب دیگری شد که عهد دوم را هم قربانی کنم ، عهد بستم می نخورم ، جز امشب و فردا شب و شب های دگر…. خداوند عاقبت همه ی ما را ختم بخیر بکند…

حکایت ماهشهر:

سال گذشته با بوق کرنا درصور حضرت اسرافیل دمیدند و در شبکه های لایتناهی فضایی و مجازی و هوایی و دریایی بانگ زدند که ماه قمر از اسمان ماهشهر رخت خواهد بست و خورشید عالمتاب، امیر اعتدال جناب سید حمزه موسوی بر جایش خواهد نشست، ابلاغ زعامت ایشان از طرف عالی ترین مقام صادر و با سرعت نور در فضای مجازی چرخید و چرخید … جنگ حیدری و نعمتی ، موافق و مخالف در فضای مجازی آغاز و آخرش هم هیاهو برای هیچ ، قمر رفت و سید حمزه موسوی هم بی اعتنا در خانه اش نشست و بیرانوند فرماندار شد.

حکایت بهبهان:

داستان عدم اقتدارفرمانداران دربهبهان هم دست کمی ازدیگرشهرهای استان نداردودرکشاکش عزل علی مظفری وفشارکشت زر ازیاران حاج اقارئیسی به مرکزاستان محمدحری به بهبهان رسیدتاهمچنان اختلال درمراسم تودیع ومعارفه مبارک درمحافل بازارنشینان دیاردارالمومنین وردزبانهای مومنین سراسراخلاص باشد.
حکایت دزفول :

پاپی پالنگانی یار غار مشایی که همین دیروز در راس حواریون جبهه پایداری در دارالشورا سند برجام و پرچم امریکا را به آتش کشانید .. عملا هفت خوان رستم را از ادبیات ایران حذف و هفت خوان دزفول را باب و مصطلح کرد،به همین زودیها به کتابت هفت خوان خواهم پرداخت … ارسلان شهنی و سناریوی دانشگاه ازاد و استعفای ایشان و امدن … و باز رفتن و ….

حکایت رامهرمز:

باز خبر امد که دشتستان و هرمزان بهار است و فایز یک تن است و دشمن هزار است، احسان نیا می رود و محمد پاکدل می اید ، ابلاغ مربوطه صادر ، ساعت و دقیقه و ثانیه های سین برنامه طی دو مرحله رسما اعلام اما بازهم لغو و الغا…..و هیاهو برای هیچ
حکایت های ایذه را بگذارید به مجالی دیگر که حدیث و حکایت های آن هفت من از شاهنامه ی بایسنقری سنگین تر است …. که خود حدیثی مطول و دراز دارد وچه خوش گفتا فریدون مشیری:

بگذارسربه سینه ی من تاکه بشنوی آهنگ اشتیاق دلی دردمندرا

شایدکه بیش ازاین نپسندی به کارعشق آزاراین رمیده ی سردرکمندرا

سخن پایانی :

حفظ آبروی بندگان ودیعه ی بزرگی است و ارزش والای انسان و آبرو و حیثیت او بواسطه کرامت انسانی است که خداوند به او عطا کرده است ، “لقد کرمنا بنی آدم” همه به یقین میدانیم که تعدی و اجحاف به آبروی دیگران به منزله پایمال کردن کرامت انسانی افراد است. این ابلاغ زدن ها و تاریخ معارفه گذاشتن ها و بعد لغو همه انها دارای بار روانی منفی در سطح افکار عمومی و ریختن ابروی دیگران و ترویج شایعه و گرمی بازار شبکه های مجازی و تسهیل در فراهم کردن بستر نا امنی خواهد شد .از کازرون و نتایج زیاده خواهی نمایندگان ما هنوز درس عبرت نگرفته ایم و بازهم خطاهای سابق را تکرار می کنیم، ” … سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَیُسْأَلُونَ”
آبروی انسان سرمایه ای است که سالها با رنج و مشقت جمع می شود ، یکباره آن را بر باد ندهیم . این ابلاغ ها بنا به چه توجیهاتی صادر می شوند و چرا ۴۸ ساعت بعد لغو و بلا اثر می شوند ، راستی چرا؟ حکایت تکلیف ناتمام فرماندار اهواز و مابقی اماها و اگرهای دیگر بماند .

  1. یوسف جلیلی گفت:

    خدا قوت سید