زاگرس نشینان-حکایت یکم دوستی حکایت نمود، که در فلان شهرستان، رفیقی داشتم به اسم حاج غفور،که همیشه دو ماه مانده به شروع انتخابات مجلس می شدیم کارد پنیر ، می شدیم دشمن خونی ، می شدیم اسرائیل و فلسطین ، می شدیم قنوات و بهبهان سابق ، اما دو ماه بعد که انتخابات تمام می […]
زاگرس نشینان-حکایت یکم
دوستی حکایت نمود، که در فلان شهرستان، رفیقی داشتم به اسم حاج غفور،که همیشه دو ماه مانده به شروع انتخابات مجلس می شدیم کارد پنیر ، می شدیم دشمن خونی ، می شدیم اسرائیل و فلسطین ، می شدیم قنوات و بهبهان سابق ، اما دو ماه بعد که انتخابات تمام می شد دوباره بهم جوش می خوردیم و دوستی سابق مان دوباره جان می گرفت، علت دشمنی هم بر می گشت به این، که جناب حاج غفور همزمان چندین نماینده قدر را پشتیبانی لجستیکی و مالی می کرد و این اقدام ایشان معادلات ما را برهم می زد،رفیق ما که معمولا پشت پرده ایفای نقش می کرد ،عموما از هر کاندیدی که حمایت می کردم با هزار کوفت و زهر مار از صندوق ها بیرونش می کشیدش ، اما چه سود ، او پله می شد و رأی جمع می کرد ، اما سودش را حاج غفور می برد، جناب حاجی در اولین بزنگاه رگ نماینده را می زد و مثل جن چنان جناب وکیل را به تسخیر در می آورد که هر طور که دلش بخواست آن را روی انگشت مبارک می چرخانید و حلوا ، حلوایش می کرد، یک روز حاجی به رفیق ما گفت : شما نه پول دارید و نه استراتژی و نه اصولا بلدی که لم نماینده را بدست بگیری که حداقل خیر مالی و مادی بهت برسد، اما خدایی خوب بلدی مردم بیچاره را به نفع این و آن به جنبش و خروش در بیاوری، بیا توی دفتر خودم هم به نان می رسی و هم به نوا و هم نماینده میاد توی مشتت، اونم گفت: حاج غفور از نان و نوا گذشتم و از خیر شما و نماینده هم می گذرم ،اما حرفت روی حساب و کتاب است ، و از آن تاریخ به بعد رفیق ما دیگر دور نماینده ها و حاج غفورها خط قرمز کشید ، اگر باور ندارید حکایت دوم را در سطور پایین با دقت بخوانید.
حکایت دوم
بلاخره هر چهار وزیر جناب دکتر حسن روحانی به آسانی سرکشیدن یک لیوان آب خنک رأی آوردند اما شوی مخالفین و موافقین فرضی در مانور بزرگی که در خانه ی ملت برگزار شده بود خیلی هم خالی از لطف نبود، فعل و انفعالات بعضی از حضرات وکلا چنان عجیب و غریب بود، که آدم نمی داند خوش بخندد یا خون بگرید، تا ده روز پیش از رای اعتماد به وزرای اربعه ، وکلای دلسوز زمان و زمین را بهم ریختند که چرا؟ حاج حسن آقای رئیس جمهور, دست از سر کچل شریعتمداری! بر نمی دارد و عذر ایشان را از صنعت ، معدن و تجارت نمی خواهد!!! وقتی پیغام ها و پسغام های نمایندگان پیش رئیس جمهور کارگر نیفتاد ، با اهرم استیضاح سر گرز رستم را با دنبه ی اعلاء چرب نمودند که به فرق شریعتمداری بکوبند. تا وزارت صنعت ومعدن را از لوث وجودایشان تطهیر و مطهر نمایند، تا وزیر بعدی یاد بگیرد، ثبت و سفارش پورشه و بنز و دارو و دسته بیل و برنجاس و رازیانه بی حساب و کتاب با ارز جهانگیری در سامانه به ثبت نرساند و جلوی جولان ژن های خوب در امر صادرات و وارادت گرفته شود، اما در روز استیضاح، شریعتمداری کارکشته و زرنگ به ریش انها خندید و عطای استیضاح را به لقای اصحاب لاریجانی بخشید و دو پایش را تو یه کفش کرد و گفت به مجلس نمی روم و باج نمی دهم و نرفت و ثابت هم کرد که حرف مرد یکی است ،حسن آقا هم که سینه ستبر و نفس گرم محمد آقا شریعتمداری را دید ، مثل مرحوم بازرگان با ترفند یک گام جلو ، دو گام عقب کرد و شریعتمداری را به عنوان وزیرکار ، تعاون و رفاه به مجلس معرفی کرد، نماینده های انقلابی و استیضاح کننده سابق مثل اسپند روی آتش شروع به جلز ولز کردند و آه از نهادشان بلند شد، اما کم کم مثل آهن گداخته و پاره إجری که از کوره بیرون کشیده باشند ، کم کم سرد و سرد و بعد بی روح شدند بعد گرم گرم شدند و در آخر عاشق شریعتمداری شدند، و در یوم الحساب رأی گیری کاری کردند کارستان و حسابی از خجالت جناب وزیر در آمدند و در یک اقدام مشترک و نرمش انقلابی با ۱۹۵ رای اعتماد،جناب شریعتمداری را تا خیابان آزادی و نشاندن ایشان بر کرسی وزارت کار و رفاه مشایعت نمودند، بعدش هم همگی طی بیانیه ی مبسوطی از جناب آخوندی با کلی امضای بالا بلند از ایشان تشکر نمودند و خدمات بیشمار ایشان را در امر مسکن و شهرسازی و راهسازی و ….مورد تقدیر قرار دادند و یکی از آقایان وکلا در یک اقدام خارق العقول دست رئیس جمهور محترم را فی المجلس بوسیدند و بر پیشانی گذاشتند …تا روح مرحوم مونتسکیو در گور بلرزد و حساب دستش بیاید که وحدت قوا یعنی چه ؟
نتیجه گیری
واقعا مجلس قشنگی داریم اما حیف که عده ای قدرش را نمی دانند، عده ای از همین آقایان نماینده، توئیت باز شدند و هر دقیقه و ثانیه لاف های گزافی را تویت می کنند ، نمی دانم ما موکلین بدبخت را چه فرض کرده اند.
۱۸ نماینده خوزستان زرخیز خودمان مثل اصحاب کهف خوب خوابیدند و فولاد اکسین هم سهامش زیر سبیلی به فولاد مبارکه اصفهان هبه شد، افاضات والی هم کارساز نشد،