تاریخ انتشار خبر: 11 مرداد 1401 | 11:09:26
کد خبر : 13482
یادداشتی از منوچهر دوستی:

حکایتی تحت عنوان “مرددشنام گوی وعفوسلطان” ازبوستان سعدی که بس آموزنده وشنیدنی است

به گزارش خبرگزاری زاگرس نشینان؛ منوچهردوستی ـ کارشناس فرهنگی/اجتماعی/آموزشهای شهروندی در یادداشتی باعنوان:حکایتی تحت عنوان “مرددشنام گوی وعفوسلطان” ازبوستان سعدی که بس آموزنده وشنیدنی است او دراین حکایت آورده است که شخصی درحالی که خودوخرش ازمحلی دربیابانی می گذشتند ناگهان پای خرش درگل فرو رفت و او هرچه تلاش کردتا پای خر را ازگل بیرون […]

به گزارش خبرگزاری زاگرس نشینان؛ منوچهردوستی ـ کارشناس فرهنگی/اجتماعی/آموزشهای شهروندی در یادداشتی باعنوان:حکایتی تحت عنوان “مرددشنام گوی وعفوسلطان” ازبوستان سعدی که بس آموزنده وشنیدنی است

او دراین حکایت آورده است که شخصی درحالی که خودوخرش ازمحلی دربیابانی می گذشتند ناگهان پای خرش درگل فرو رفت و او هرچه تلاش کردتا پای خر را ازگل بیرون کشد موفق نشد و ازاین طریق او به زحمت زیادافتادوتمام شب تابه صبح نخوابید و نگران ازآن بودکه ازچه راهی او خرش را ازگل درآورد،ازقضا خر بیچاره او پس ازتقلای زیاد “سقط” کرد وناگهان او صبح که متوجه گشت بی امان به همه چیزوهمه کس وحتی سلطان نفرین ودشنام می داد.ازبخت بد شخص خبرچین ویا بدکرداری ازآنجا می گذشت و متوجه این مشکل شد و تا ازمردخر درگل مانده اینهمه دشنام ونفرین شنید و خوب متوجه شدکه این مرد حتی به سلطان بد می گوید وفحش وناسزا می گوید،پس او را گرفت وبه نزد سلطان بردو بدون توجه به هرمشکلی که ممکن بود برای آن مرد خرمرده پیش بیاید وحتی اینکه جان او امکان داشت درخطربیفتد، شرح ماجرا کرد.اطرافیان سلطان چون این سخنان زشت را درمورد پادشاه از زبان آن فرد گوینده شنیدند ، هریک ازپادشاه، برای آن مرد دشنام گو طلب اشد مجازات کردند و اجازه خواستند تاسلطان اجازه فرمایند که باتیغ گردن آن مردخطاکار را بزنند.سلطان باخودفکری کردو درهمان حال خودرا جای او قرارداد وباخودگفت که اگر برای او چنین مشکل مشابهی ایجاد می شدونگون بختانه دربیابان خرش درگل فرو می نشست وفریادرسی نداشت چه می کرد.دراین میان شخصی برای خودشیرینی برمردخرمرده خرده گرفت که اگرراست می گوید وجرائت دارد حالا کلمه ای ناسزا برزبان بیاورد تا سزای عمل بیند.سلطان با درایت وباهوش ابتدا او رابخشیدوانگاه دستورداد تاانعامی درخورسلطان وسلطان پسند براو دهند وازایشان ازاین طریق دلجویی کنند.اطرافیان سلطان که ازاین عمل او سخت متعجب گشتند،از سلطان توضیح خواستند، سلطان هنرمندانه و رندانه درجواب گفت که:هرگزبدی را نباید با بدی پاسخ داد.بلکه باید بدی رانادیده گرفت واوهرگزازاین مرد بیچاره خرمرده ناراحت نخواهدبود و همه سخنان زشت ایشان را نادیده گرفته است