به گزارش زاگرس نشینان؛ قرار بود در میدان ورودی شهر ایذه و در نزدیکی قبرستان تاریخی شهسوار، مجاور تپه های باستانی چغاکهره و پرچستان و کول فرح و مسلط بر تالاب میانگران، تندیس مرد شمی نصب شود که پس از مخالفت عده محدودی از مسوولان از این اقدام صرف نظر شد. موضوعی که حتا در […]
به گزارش زاگرس نشینان؛ قرار بود در میدان ورودی شهر ایذه و در نزدیکی قبرستان تاریخی شهسوار، مجاور تپه های باستانی چغاکهره و پرچستان و کول فرح و مسلط بر تالاب میانگران، تندیس مرد شمی نصب شود که پس از مخالفت عده محدودی از مسوولان از این اقدام صرف نظر شد. موضوعی که حتا در میان مسوولان امنیتی استان با ابهام مواجه شده و در چرایی این مخالفت ها، اتفاق نظر وجود ندارد.
در مرکز استان اوضاع اگر بدتر نباشد، بهتر نیست. مجسمه های بدقواره و پارچه ای مخملی و ساخته شده با هرس درخت ها، و یا مجسمه های گمشده ای مانند چهارشیر که جزو هویت تاریخی شهر بوده اند و معلوم نیست در کدام انباری دارند خاک می خورند؛ همراه با فقدان کمترین برنامه ی مستمر و ایده و رفتار مدرن و منطبق بر شناسایی ضرورت های فرهنگ میهنی اسلامی در اهواز؛ روز به روز ما را بر این امر واقف تر می کند که با بحران شدید مدیریت فرهنگ شهری طرفیم.
متأسفانه در مباحث هنر شهری ازجمله گرافیک محیطی، مجسمههای شهری و زیباسازی شهری، هیچکس از کسی که ایده ی هنری خود را به مدیران شهری ارائه میکند، درباره ی سوابق هنریاش جویا نمیشود و اینکه این طرح هنری شما دارای چه سابقهای در این زمینه است و بن مایه ی این اثر و یا آثار بر چه اساسی شکل گرفته، اهمیتی قائل نمی شوند و کاملن به شکل سلیقهای و سطحینگرانه در این زمینه عمل میشود. هنور هم برخی از مدیران شهری به مسائل هنری بهعنوان یک بزک و امر دکوراتیو و تزیینی معمولی نگاه میکنند که حتا اگر از این زاویه هم به این موضوع نگاه کنیم، باید به کیفیت اثر هنری توجه داشته باشیم اما متأسفانه این نگرش وجود ندارد و هر کسی که با چند پرینت رنگی از یک طرح هنری به شهرداریها مراجعه میکند، اگر این طرح با سلیقه ی مدیر شهری هماهنگ باشد، بدون توجه به سابقه حرفهای و هنری فرد مراجعهکننده،و ضرورت توجه به آن ایده، طرح مورد نظر به او سفارش داده میشود و منجر به ناهنجاریهایی در این زمینه میشود.
ساخت مجسمه و سردیس از مشاهیر و شخصیتهای افتخارآفرین به عنوان نمادی از هویت تاریخی و فرهنگی هر کشور و شهر و منطقه محسوب میشود و مسوولان شهری با نصب تندیس و سردیس مفاخر و مشاهیر، تلاش میکنند تا علاوه بر پاسداشت مقام آنها، زمینه زیبا سازی شهر را نیز فراهم کنند. اما در این میان دیده میشود که برخی تندیس و سردیسها منطبق با اصول فنی و زیبا شناختی نیست و علاوه بر این استحکام و دوام زیادی هم ندارد و تنها موجب اتلاف منابع مالی شهر و به اذعان کارشناسان بی احترامی به مفاخر نیز میشود.
ورود هنرهای تجسمی و بهویژه گونه ی مجسمه سازی به عرصه فضاهای شهری، یکی از مناسب ترین راه حلها برای زیباسازی فضاهای محیطی و ساختن فضاهایی برای تمرکز و تعامل شهروندان در شهرها است. مردم به تدریج با دیدن مجسمهها آن را در خاطرات جمعی خود ثبت میکنند و این موضوع در ساخت هویت شهری تأثیرگذار است. اگر مجسمه در فضای شهری به بطور هماهنگ قرار گیرد، مردم به خوبی با آن ارتباط برقرار میکنند و به نوعی درک و سلیقه زیبا شناسانه مخاطبان ارتقا مییابد. نصب انواع مجسمهها در میادین یا چشم اندازهای مهم شهری، از آن رو که موجب شکل گیری نوعی هویت ملی و فرهنگی میشود و حتا میتواند نوعی الگوپذیری مثبت را در جامعه رواج دهند، امروزه در همه نقاط دنیا اهمیت زیادی دارد.
المان ( اله مان؛ نماد) ترکیبی است پیکره وار که در ساخت آن از ویژگی های درونی احجام و اشکال هندسی – صفحات قائم یا منحنی – اجزای سازه ای – کابلها – پوترها و فریم ها و به طور کلی هر آنچه می تواند جنبه ی تزئینی و ساختمانی داشته باشد به صورت یک کلیت یکپارچه و تلفیقی از موارد فوق استفاده می شود… و قبل از هر چیز این ترکیب دارای یک نظام هندسی و تعادلی پایدار و زیباست به گونه ای که پس از خودنمایی در سطح شهر افراد را به گونه ای جذب خود مین ماید و ذهن شان را درگیر خود می کند که تا مدتها در آن منطقه از شهر به صورت سمبلیک مشخصه ای برای شناخت شهر در منطقه ی مورد نظر می شود و به عبارتی دیگر جزو شاخصه های شهری قلمداد می شود… به گونه ای که ذهن با برده شدن نام منطقه ی مذبور ناخودآگاه به دنبال شاخصه ها و ویژگی های خاص آن منطقه المان مورد نظر را در خود تصویر سازی خواهد کرد.
این خصوصیت به ویژه برای توریست ها و کسانی که کمتر به منطقه ی مورد نظر رفت و آمد می کنند اهمیت دارد. چرا که در مسیر یابی و نشانی دهی صحیح برای پیدا نمودن یک منطقه ی خاص شهری مشخصه و نماد خاص آن منطقه اهمیت دارد. این نماد در شناخت منطقه اهمیت دارد و چه بسا برگرفته از اتفاق یا تاریخچه ای خاص در محل مورد نظر باشد و به نکته ای خاص در آن محل اشاره کند و با تاریخچه ای عجین باشد. به گونه ای یکی از اهداف المانها می تواند اطلاع رسانی و معرفی منطقه ای خاص به لحاظ تاریخی – جغرافیایی – فرهنگی و ویژگی های خاص مردم آن منطقه بوده و یا به اتفاق یا رویداد خاصی در منطقه ی مزبور اشاره کند که همه ی اینها در برقراری ارتباط بهتر مخاطبین و کسانی که به محل رفت و آمد دارند با منطقه ی مورد نظر موثر است.
چه بسا خود همین نماد پس از مدتی به یک اثر تاریخی و ماندگار تبدیل شود و آوازه ی آن در شهرهای دیگر بپیچد.
در گیرودار زندگی پر دغدغهی امروز، در ازدحام این همه بتن و آهن و سیمان، خیابان و اتومبیل و ازدحام که بیوقفه بر ما و زندگی و روحیاتمان تاثیر میگذارند. چارهای نیست جز تلطیف فضای زندگی جمعی و دستاویز قرار دادن هنر برای کمی دلپذیرشدن محیط زندگی اجتماعی بخصوص در کلانشهرها.
مجسمههای شهری نه تنها به غنای بصری شهر و فضای زیست اجتماعی ما کمک ميکنند، بلکه به عنوان نمادها و نشانههایی از فرهنگ و هویت جمعی ما قابل استناد هستند و از این بابت است که باید رویکردی تازهتر و جدیتر به آنها داشت.
مجسمههای شهری که قبل از هر چیز به ایجاد تنوع در فضای بصری شهرها کمک میکنند باید حائز ویژگیهایی باشند که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
مجسمههای شهری از آن دسته آثار هنری هستند که کارکرد در آنها یکی از مهمترین فاکتورهاست. کارکرد فیزیکی و نیز کارکرد معنایی و مفهومی. مجسمههایی هستند برای تمامی فصول و یکی از بهترین امکانات را برای تغییر فضا و سیمای شهرها به دست میدهند. شاید لازم باشد حالا که هنرمندان توانا کم نداریم و امکانات هم به وفور، به ضرورت وجودی آنها بیشتر بیاندیشیم.
طبیعی است در ساخت مجسمههای شهری باید از مواد و مصالحی استفاده شود که بالاترین کیفیت را به دست دهند و بعد از چند صباحی از بین نمیروند. موادی که در مقابل شرایط جوی و نیز کنجکاویهای برخی شهروندان دوام و ماندگاری قابل توجهی داشته باشند.
نمادها و المان های شهری از جمله بناهای مهم در طراحی معماری و طراحی شهری محسوب می شوند، به نحوی که گاه حتی از خود شهر پراهمیت تر جلوه می نمایند؛ چراکه بیانگر هویت، شخصیت و عصاره شهر در یک ساختار نمایان هستند.
هر میدان شهری بزرگ، مکان های متنوعی درون خود دارد که می توانند ایجاد انگیزه و کشش کنند. این جاذبه مکانی می تواند از هر نوعی باشد؛ کافه های روباز، آبنماها، مجسمه یا حتا یک رویداد که در میدان رخ می دهد. ضرورتی ندارد رویدادها و جذابیت ها در مقیاسی بزرگ باشند، در حقیقت، برخی از بهترین میدان های شهری جاذبه های متعدد کوچکی در خود دارند که موجب سرزندگی و رونق میدان و گذران زندگی مردم در طول روز می شود.
مجسمه در خدمت ارائه فضایی زیباتر و خوشایندتر البته منطبق با معیارهای زیبا شناختی آن روز قرار می گیرد و خود به تنهایی حائز اهمیتی جداگانه نیست. در حقیقت تعریف فضا به کمک این عناصر تزییناتی انجام می شود.
البته در اینجا تفکیکی میان معماری غرب و شرق به طور اعم لازم است. در دوره امپراتوری روم می بینیم که مجسمه سازی به عنوان هنری ارزشمند شناخته می شود و مورد احترام است.
حال اگر به معماری عصر خودمان که معماری مدرن نام دارد، بنگریم ، رابطه معماری و مجسمه سازی را نوعی دیگر می یابیم.
این بار نه معماری بر مجسمه غالب است و نه مجسمه بر معماری پیروز می شود. هر یک راه خود را رفته اند.
پیشرفت انسان در زمینه درک هنری ، همراه با پیشرفت علم و راه یافتن مفهوم زمان در معماری ، هر دو هنر را به سوی نوعی انتزاعی تر و ساده تر و احیانا نخبه گراتر می کشاند؛ البته در این جا قصد بررسی خصوصیات معماری و مجسمه سازی دوره مدرن را نداریم.
واقعیت این است که در استفاده از المان ها، نمادها و مجسمه های شهری به عنوان یک ضرورت مهم و عنصر جدایی ناپذیر از جلوه های زیبایی شهر؛ کمترین توجه؛ تخصص؛ علاقه و شناختی در سطح شهرداری های استان خوزستان، چه در مرکز استان و چه در دیگر شهرها وجود ندارد و در این رابطه با فقر شدید سواد مرتبط مواجهیم.
اکنون در دوره ای که آن را فیلسوفان ، پست مدرن می خوانند، گرایش به تاریخی گری میان معماران دوباره شکل می گیرد؛ بنابراین حجم خارجی بنا بخصوص با توجه به شهرسازی مدرن که به مدد آن رویت یک بنا از دور دست نیز ممکن است ، حضور پررنگ تری می یابد. معماری بار دیگر به مجسمه شباهت پیدا می کند.
این بار بیرون و درون ساختمان هر یک اهمیت ویژه و متمایزی از یکدیگر دارند. در کارهای آخر معماران مدرن نیز می توان این پدیده را مشاهده کرد. در موزه گوگنهایم نیویورک اثر فرانک لوید رایت، معمار امریکایی ، حجم بنا کاملن خارق العاده است و از شکل دیگر بناهای اطراف خود تبعیت نمی کند.
رونمایی از مجسمه ی رستم و رخش در سالروز نکوداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی یک اتفاق بسیار خوشایند است که در مشهد رخ داده است و امیدواریم با نگاه جامع و بسیط و روشن در اهواز و سراسر خوزستان نیز شاهد بروز این پدیده و مرور جدی این امر ضروری در ساحت مبلمان شهری شهرهای استان باشیم. به ویژه وقتی نمی توان انکار کرد که شهر اهواز فاقد جلوه های بصری زیباست. و در یک تعریف تاسف بار، شهری بسیار زشت هم هست.
مصداق بارز این رکود و ایستایی در بی توجهی به استفاده از المان ها و مجسمه ها و نمادهای فرهنگی و ملی میهنی، برخورد و رفتار عجیب و بی دلیلی است که با رونمایی نکردن و برنیافراشتن مجسمه ی مرد پارتی در ایذه اتفاق افتاده است که امیدواریم با این تلنگر؛ گرد و غبار از چهره ی این مجسمه زدوده شود و در ورودی شهر ایذه با نصب آن اجازه بدهیم که شهر به سمت بازشناسایی خود گام بردارد.
مجسمههای فرهنگی اسطوره ای، بهتدریج میتوانند هویت منطقهای و بومی هر منطقه را شکل دهند و بهویژه در حافظه ی شهروندان و زندگی روزمره ی آنها بنشینند. البته منوط به آن که اصول منظر شهری، تناسبها و نسبتها درباره ی آنها رعایت شود و مکانیابیهای مناسبی هم در نصب آنها اعمال شود. اصولن یکی از اجزای مهم در هر شهر که نگاه هر بیننده را بهخود جلب میکند، عناصر و المانهای شهری هستند که به شهر هویت میبخشند و درصورت هماهنگی اجزای هر شهر با ارزشهای فرهنگی، اجتماعی و روانی شهروندان، حسی قوی از مکان ایجاد میشود. در واقع هنر شهری بهطور عام و مجسمههای شهری بهطور خاص بخشی از عناصر هویتبخش فضاهای جمعی شهر به شمار میرود که در ساماندهی، معنابخشی و تلطیف منظر آن در حد خود مؤثر است. اما نکته مهم در استفاده از این عناصر، توجه به وحدت و انسجام مجسمهها با محیط و نیازهای سیمای شهر است تا فضایی قابلفهم و هویتبخش ایجاد شود. نکته دیگری که در بهکارگیری نمادها در شهر باید مورد توجه قرار گیرد، مکان مناسب قرارگیری آن است. فضای شهری باید بهگونهای باشد که شهروندان بهراحتی آن را درک کرده و بتوانند با شهر ارتباط برقرار سازند و ریشههای تاریخی و فرهنگی خود را پیدا کنند. به همین دلیل استفاده از عناصر تاریخی و فرهنگی در شهر اهمیت بسیار دارد و استقرار مجسمه در مکانی مناسب، میتواند بهعنوان عنصری در زیبایی شهر یا در انتقال معنایی خاص برای شهروندان موفق باشد.
آشتی مردم و ارتباط عاطفی احساسی مردم و به ویژه نسل های جوان و حتا کودکان با مفاخر ملی و چهره های اسطوره ای و کهن الگوهای فرهنگی مانند شخصیت های شاهنامه، آرش؛ قهرمانان ملی در جنگ های عهد باستان تاکنون در تمام ادوار تاریخی کشور می تواند ضمن حفظ عشق و علاقه به میهن و مفهوم تعلق به خاک و کشوردوستی، در زمانه ای که تهاجم فرهنگی غرب تار و پود و تمامی زیرساخت های فرهنگی و فکری جوامع کهن فرهنگ و ریشه داری مانند ایران را نشانه گرفته است، به یاری فرهنگ و پاسداشت کیان معنوی و فکری کشور و مردم بیاید.