تاریخ انتشار خبر: 30 مهر 1396 | 17:06:39
کد خبر : 1303
یادداشتی از سروش انشان

به کدامین گناه کشته شدی ؟

این چندمین باری است که می خواهم برای تو و امثال تو از حرف هایی که دیگر به گفتن نمی آیند و حالا در دل سنگ هم تاثیر نمی کنند بنویسم . می خواهم بنویسم از همان شب هایی که پول ها و بودجه هایی که حق تو و امثال تو بود و باید برای […]

این چندمین باری است که می خواهم برای تو و امثال تو از حرف هایی که دیگر به گفتن نمی آیند و حالا در دل سنگ هم تاثیر نمی کنند بنویسم . می خواهم بنویسم از همان شب هایی که پول ها و بودجه هایی که حق تو و امثال تو بود و باید برای رشد و ترقی و آرامش تو هزینه می شد ، در پای چک های آنانی حک شد که به ناحق تو را به آن حاشیه ی ناامن رانده بودند در حالیکه خود و فرزندانشان در کمال آرامش و غرق در شهوت رفاه ، زیر سقف های محکم و رنگین آرمیده بودند .
کودک بی گناه ام !
هرچند تو و پدر و مادرت از سر فقر و نداری ساکن حاشیه های ناامن این زندگی بی رحم شده اید و دیدن چهره ی محلاتی همچون منبع آب و اطراف آن هیچ نیازی به دلیل و مدرک علمی برای انجام اقدام عاجل از سوی مسئولین شهری ندارد ، اما خوب یادم هست سالها پیش که دانشجو بودم به تناسب رشته ی درسی ام یکی از اساتید می گفت : طرح مطالعاتی زمین ساخت اهواز را کامل کردیم ( از سوی استانداری ) و نسخه هایی از این مطالعات در شهرداری و استانداری خوزستان موجود است . براساس این مطالعه منطقه ی منبع آب و بخشی از حصیر آباد بر روی گسل اهواز واقع شده و در آینده احتمال رانش زمین در این نقاط هست ( کمااینکه پیش تر این اتفاق افتاده ) بنابراین هر دو منطقه باید از سکنه خالی شوند . اما خوب می دانی که این میدان جای حرف علمی و کار اجرایی متعهدانه نیست .

راستی !
مدتها پیش صحنه ای از اموال تو و خودم و همین مردم را دیدم که برای خرید و فروش یک صندلی در یک اتاق در گوشه ای از همین شهر صادر شده بود . هر چه با خود اندیشیدم که مگر قیمت یک صندلی چقدر است که بابت آن اینگونه لابیگری می شود ، اما خوب که دقت کردم دیدم این فقط لابیگری نیست ، بلکه مجوزی است برای چنگ انداختن بیشتر و بیشتر بر حق و حقوق سایر شهروندان و به حاشیه راندن جمعیت بیشتری همچون تو عزیز کودک ام .
کودک نازنین ام ! نمی دانم آن لحظات که قهر طبیعت ، سقف سست بنیان خانه را بر سر تو و خانواده خراب می کرد ، داشتی چه خواب شیرینی می دیدی. خواب دوستان همکلاسی ات را ، یا اینکه لباس نو خریده ای و از ذوق آنها بالا و پایین می پری . اوه ! ببخش نمیدانم اصلا” تو مدرسه می روی یا نه ؟؟!! آن لحظه که سنگهای بی رحم در خواب شیرین سحرگاهی بر پیکر نحیف تو فرود می آمد ، درد کدامین گناه نکرده را تحمل می کردی و تاوان کدامین حق از دست رفته بود که جراحت آن سینه ات را در خون خود غلطاند ؟
نازنین کودک ام !
در آرامش بخواب و بخواب که دنیا جای خوبی نبود از آغاز . دیدی که همین یک سقف عاریه ای را هم روی سرت خراب کرد . پس بخواب و همه ی سقف های محکم و رنگین و سفره های گونه گون و تفریحات و گردش ها در سواحل آنتالیا و جمیرا و … را بگذار برای آنها که بر سر خون تو معامله کرده اند . دیدار به قیامت نوگل نشکفته ام .
برو و سبک بال در آسمان ها پرواز کن که زمین برای اینهمه پرواز جای کوچکی است .