تاریخ انتشار خبر: 16 تیر 1396 | 20:03:29
کد خبر : 500

اهل قلم مظلوم هستند، با توصیفات واهی دامنشان را آلوده نکنیم

در مفاهیم امروزی ما معمولا قلم را با اسلحه به استعاره می کشند. اینکه قلم سلاحی است در برابر جهل و ظلم دزدی و غارت و بیداد. نمی دانم چقدر خوانندگان عزیز با این مفهوم روبرو شده اند. اما برای من بسیار اتفاق افتاده است چه در نوشته ها و چه در کاریکاتورهای موجود معمولا […]

در مفاهیم امروزی ما معمولا قلم را با اسلحه به استعاره می کشند. اینکه قلم سلاحی است در برابر جهل و ظلم دزدی و غارت و بیداد.

نمی دانم چقدر خوانندگان عزیز با این مفهوم روبرو شده اند. اما برای من بسیار اتفاق افتاده است چه در نوشته ها و چه در کاریکاتورهای موجود معمولا قلم چون تفنگ و یا شمشیر کشیده می شود.

مستمع و خوانده گمان می برد اهل قلم چقدر خطرناک هستند، بی باک، نگاه و برداشتی ظالمانه به اهل قلم می شود که شجاعت و درایت نیز به آن اندکی رنگ می دهد.

این مسئله تنها در ایران ما نیست بلکه در بسیاری از از ادبیات جهان سومی جا افتاده است. بی گمان جز بزرگنمایی و دروغ و گفتن و تصویر سازی از آنچه نداریم است.

به زیستن و مرگ اهل قلم بخصوص در ایران خودمان اگر نگاهی گذرا کنیم به این مسئله کاملا پی خواهیم برد. تنهایی و رنج و فقر و خودکشی و مرگ های مفاجات زندان و بیدادگاه های رایج، در شناسنامه بسیاری از اهل قلم نهفته است. و بر عکس شهرت و شادی و لذت و مرگی زیبا در دفتر دیگران که ضرورت نیست توصیف کنم.

از مرگ جانکاه دقیقی و فرار فردوسی که در داستان سازی های پس از مرگش به کل تغییر کرد و از مرگ مشکوک دکتر علی شریعتی در دنیای معاصر و خودکشی هدایت در اندوه غربت، دهان دوخته فرخی یزدی و جان سوخته اسماعیل شاهردی و شهامت بی مثال تقی ارانی و از بیدادگاه خسرو گلسرخی گرفته تا زندان های پر از اهل قلم، تا مرگ سیروس رادمنش در تنهایی و عزلت، مرگ نابهنگام کورش اسدی در تنهایی و غربت در انتظار چاپ کتاب هایش، و گوشه نشینی حفیظ الله ممبینی همین نویسنده مشهور دهه ی چهل که مورد تمجید احمد شاملو هم بارها و بارها قرار گرفت و استاندار محترم خوزستان نیز از او ساعتی عیادت کرد و بعد هیچ و آنچنان زیادند این اهل قلم که صیحفه این نوشته جای نمی شود …

مظلومیت اهل قلم به مراتب معکوس آنچه در مورد آنان است صادر می شود. بهتر آنست اینچنین غلوی در امور نکنیم که البته غلو جزوی لاینفک از ادبیات ماست. ببینید بر مناصب فرهنگی چه کسانی نشسته اند. بقول شاملوی بزرگ؛   آنک قصابانند بر گذرگاهها مستقر…

در مرگ اهل قلم یا تدابیر امینتی رخ می دهد، یا تنفر عمومی و اگر بجای او فلان سرمایه دار و کارخانه دار حق کارگر خور بود، سیل جمعت کاسه لیس در پشت جنازه او اشک می فشاندند. اما دریغ از یادی از اهل قلم….

در پشت هر جریانی هزار دستان ها نشسته اند  و ریاکاران و سارقان اموال با اشک تمساح خود بر اهل قلم آنان را گاه سرنیزه و گاه تفنگ رسم می کنند که هرگز این نبوده و نیست، آنچه مسلم است مظلومیتی است عیان و آشکارا بر اهالی قلم که ظلم ظالمان زمان را نمی پذیرند و در عزلت یا مسموم می شوند و یا در زندان های بیداد می پوسند و دیوانه می شوند و یا شاهرگشان در حمام ها زده می شود، یا خود اقدام به خودمرگی می کنند.

مرگ هایی اینچنینی در این مرز و بوم بوده و هست و شاید خواهد بود. بیهوده است اینچنین غلوی کنیم. تنها و تنها آنچه می توانم اشاره کنم این است که دستان اهل قلم پاکند چون انبیا و دامنشان پاک است از حرامیات و بیت المال ها.

 

منصور محرابی فرد